نقطه سر خط

نقطه سر خط
پیام های کوتاه
آخرین نظرات
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۶، ۲۲:۳۰ - یا حسین
    یاعلی

تاملی در باب تجری علم اصول فقه

پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۳۸ ق.ظ


تجری:

مخالفت شرعی به مخالفت با واقع گفته می شود یا مخالفت با معتقدات؟!

تجری از نظر ذاتی یک امر قبیحی است.یعنی نفس تمرد با مولا قبیح است.حال آنهایی که یم خواهند بحث نند کدام را ملاک و معیار می دانند؟!

مکلف به را یا تکلیف را؟! هر فقیهی باید جامعه شناس باشد.از نظر جامعه شناسی مصب جرم را قبح فعلی می دانید یاقبح فاعلی یا انضمام هر کدام به دیگری؟! هر کدام از اصولیون مسیری را طی می نمایند.شیخ می فرماید قبح فاعلی دارد اما چون قبح فعلی ندارد نمی توان بگوییم اشکال دارد. و قبح روی خود شراب واقعی رفته است.

یکی از امور کثیر الدورا ن است که مصب واقع است یا ؟!

تجری یک بحث اصولی است که کارکرد فقهی دارد.بعضی از امور قوامش به خودش است نه اعتقاد به آن مثلا اصول اعتقادی قوامش به اعتقاد است.بعضی از امورقوامش به نفس آن امرو واقعش است مثل صله ارحام خودش مهم است و بعضی امور هم مشتبه است. نوع مباحث فرعی هم داخل مقوله سوم است که مشتبه است بین فقهاء!

یکی از بحث های مقدماتی تجری این است که موافقت های التزامی را مثلا نماز می خوانی آیا لازم است معتقد به ان نماز هم باشیم؟!! آیا التزام قلبی لاز م است؟! حال در باب تجزی شیخ بر خلاف جماعت کثیری یک مقدار جانب تسهیل را گرفته است.

تجری به معنای تمرد است که این قبیح و حرام است.بحث در تجری اصولی و اصطلاحی معتقد به مخافت بودیم اما مخالفت نبود.شمشیر بر علیه خدا برنداشتیم؟! ولو به آن مخالفتی که تصور می کردیم پایبند نبودیم.هر تمردی مخالفت است ولی هر مخالفتی تمرد نیست.

آنهایی که تجری را حرام می دانند معتقدند نسبت بین اینها تساوی است. دلیل اینکه تمرد غیر از مخالفت است این است که تمرد در عالم تکوین است و تجری در عالم تشریع است لذا این ها مقوله هایشان متفاوت است و رابطه تساوی نیست.

در عقاب تجری به معنای مخافت دخیل است:

1-     عقاب اخروی دارد؟!

2-     عقاب دنیوی؟!

3-     مذمت عقلایی؟؟!

بعضی ها قائل به عقاب اخروی شدند.بعضی ها عقاب دنیوی را کافی می دانند شخص به مجرد تجری صطلاحی تعزیر می شود. اما شیخ هیچ کدام را ثابت نمی داند و تنها مذمت عقلایی را کافی می داند.همین بنای بر مخالفت زشت است.


آیا تجری خصوص باب قطع است یا در سایر هم این جاری است؟

این مطلب اول است ظاهر اصولیون این است که تجری اختصاص به قطع ندارد لذا اختصاص تلوحی مصنف به باب قطع قابل مناقشه است.شما با هر حجتی باید تبعیت کنی! در نزاع آتی که با مرحوم استرآبادی است می خوانید که معیار حجت شرعی است مهم این است که به آن حجت شرعی عمل شود چه به واقع برسیم یا خیر!

شیخ انصاری در نزاعی با استر آبادی کلامش را اینطور تفسیر می کند که اهمیت با روایات است.یک مدرسه را درنظر بگیرید ده تا باب دارد گویند فقط از این باب باید وارد شد مهم دخول از این باب است. نه اینکه از دیوار هم می شود وارد شد و مهم داخل بودن در مدرسه باشد.اگر معیار تعبد است موافقت با حجیت شرعی است چه به واقع برسیم یا نرسیم.

ما حکممان دائر مدار حجت است.حال این حجت شرعی به واقع برسد یانرسد.

مطلب دوم این است که نزاع در قطع طریقی محض راه دارد.باب تجری باز است و هر قعطی که من المحتمل به واقع برسد یا خیر می توان بحث تجری را مطرح کرد.

ولی در قطع موضوعی آیا راهی برای تجری هست یا نیست؟!

سید یزدی می فرماید: قطع ما اگر جزء موضوع باشد چه صفتی و چه طریقی تجری در آن راه دارد.ولی اگر قطع موضوعی به نحو تمام موضوع باشد مساله تجری در آن راه ندارد لعدم امکان التخلف فیه!در حالی که قوام تجری به تخلف و عدم تخلف آن است. یعنی اگر تمام عیار قطع ما شد دیگر تخلف معنا ندارد.اگر قطع پیدا کردی این شیء پاک است دیگر قطع تمام موضوع است.

حال تشخیص این موارد خیلی مهم است که کجاها واقع خارجی تمام معیار است یا قطع تمام معیار هست یا هردو باهم؟!مثلا در خوف یا عسر وحرج تمام معیارش شناخت ماست. شناخت این موارد با ممارست به دست می آید...

·         در فقه واصول باید حس شامه وبویایی قوی داشته باشید.در حقائق این به درد نمی خورد اما در فقه واصول باید این حس قوی شود و فقیه موضوع را خوب تشخیص بدهد. مثلا در آیه { حتی یتبین لکم الخیط الابیض }مراد از تبیین و خیط ابیض چیست؟! برای فهم اینها لغت به تنهایی کافی نیست.شامه فقها این را تشخیص می دهند یا مثلا در آیه { فاضروبهن واحجروهن } مراد از ضرب چیست؟! شم فقهات در بعضی از فقهاء قوی است مثل شم فقاهی صاحب جواهر(ره)..!

مطلب سوم این است که نزاع در باب تجری یک نزاع کلامی یا اصولی یا فقهی است؟!

اگر بگوییم شخص مستحق عقاب است این از باب علم کلام است.واگر نزاع در حکم عقل بود این یک بحث اصولی است واگر در حرمت وعدم حرمت بحث کردیم مساله ای فقهی می باشد.

سید یزدی در تحریر محل نزاع سه وجه را ذکر می کند:

1-     هل الاقدام علی القبیح قبیح ام لا؟!

2-     هل الاقدام علی مبغوض المولی قبیح ام لا؟!

3-     هل الاقدام علی مبغوض الشارع قبیح ام لا؟!

ظاهر کلام شیخ مورد سوم است.

در باب تجری هم بحث فقهی وهم اصولی و هم کلامی مطرح است.هر کدام از یک جهت بحث می نمایند.اصولیون مرادشان این است که می خواهند بگویند حکم عقل در این باب چیست و مباحث اصول یا به معنای وسطیت در استنباط احکام است.مسائل اصولی حد وسط برای استنباط احکام است اما تعبیر دیگری هست که دقیقتر است و می گوید در علم اصول می خواهیم موضوع شناسی کنیم.احکام را با روایات می بینیم اما موضوعات احکام را چگونه تشخیص بدهیم؟! علم اصول جعل شده برای تشخیص موضوعات احکام. پس علم اصول علم موضوع شناسی احکام است و این خود بابی است ینفتح من الف باب!!

همین مقدار که بدانیم موضوع شناسی است نظر ما به اصول فرق پیدا می کند.ما دنبال شکل اول و برهان درفقه نیستیم.مضافا به اینکه منطق ارسطویی مفید علم نیست ولو اینکه خیلی طرفدار دارد.لذا خیلی از اینها که این کتب را می خوانند به انسان شناسی و جامعه شناسی نمی رسند منطق ارسطویی در باب معرفت شناسی منتج نیست.نفس شناس و بحران شناس نمی شویم.اگر منطق ارسطویی بنا است مفید علم ومعرفت باشد باید تمام معرفت را به ما بدهد.انسان موجودی ناشناخته است.شکل اول این است..! راه دقیقی برای معرفت شناسی نیست باید راه های دیگری باشد لذا شیخ اشراق اشراق را مطرح کرد که باید نور الهی بتابد تا معرفت حاصل شود. اشراق که مطرح شد سوفیه و... مطرح شد.وادعا های کاذب!! حال در باب تجری ما وسطیت را در علم اصول قبول نداریم.بلکه علم اصول را موضوع شناسی معنا کردیم.

تمام مهارت یک شخص اصولی تشخیص موضوعات است و این باعث می شود فقه بسیار بالایی داشته باشیم.پس یک ارتباط وثیق بین فقه و اصول است.در باب تجری اگر بخواهد از باب موضوع شناسی باشد تا به درد اصولیون بخورد باید چه جهاتی از تجری را مطرح کنیم؟!

اگر بخواهیم از محل بحث خارج نشیم باید موضوع شناسی کنیم.ماهیت تجری عند العرف و العقلاء چیست؟! قطعا یکی از مقولات منفی است و تصورات عرف و عقلاء و ذهنیات بر این است که تجری قبیح است. وقتی این تشخیص اصولی باشد از نظر فقهی حکمش واضح می شود.پس تجری را از برداشت های عرف و عقلاء می خواهیم ببینیم. ملاک قضاوت ذهن در وادی تصورات انسان حسن وقبح است.یعنی خوبی و بدی از بدیهیات اولی ذهن بشر است.وبین خوبی و بدی تفکیک قائل است.قبح تجری به فاعلش بر میگردد یا به فعلش؟!

شیخ می گوید قبح به فاعل بر میگردد  دیگران می گویند به فعل بر می گردد.ما دوباب داریم:

1-     مصلحت ومفسده = حیطه آن تمام اشیاء است.چه واقعا و چه ظاهرا

2-     حسن وقبح = افعال اختیاری انسان است فقط!

حال این افعال تاره حسن است و تاره قبیح است.ملاک آن چیست؟! مرحوم مظفر در اصول فقه یک سری معانی برای حسن وقبح آورده و می گوید چیزی که ملائم طبع باشد حسن است. چیزی که منافر باشد قبیح است.

هرچیزی که در وادی کمال باشد حسن است و چیزی که در وادی ناقص باشد قبیح است.

چرا انسان می گوید این قبیح است یا حسن است ملاک هم باید تشخیص آن بدوی باشد.ملاک می تواند ثابت باشد می تواند مختلف باشد. بعضی گویند تحسین وتقبیح انسان ثابت است و طبق این ملاک ثابت حسن وقبح مشخص می شود.ملاک ثابت چیست؟! چیزی نگفتند.یک بحث آید است که ملاک ثابت(حکم عقل) باشد ولی نیست. اما می توان ملاکی را از برخی اصولیون در آورد و آن ظلم و عدل است.هر چیزی که از وادی عدالت باشد تحسین می شود وهر چیزی که از ظلم باشد تقبیح می شود.عدالت و ظلم بدیهی ترین چیز است که تشخیص می دهیم.تمام تحسین ها وتقبیح اصولییون روی ملاک متغیر است که آن خواسته نفس وملائمات نفس و آرزو های انسان است.از نظر عرفی خودمان میزان هستیم. وضع المیزان هرکس با ما خوب است آدم خوبی است و هرکس عیب ما گفت آدم خوبی نیست.چیزی که در باب حسن وقبح می شو در آورد این است که ملاک متغیر در نزد انسان ها متغیر اند چون میزان ملائمت نفس و منافرت نفس است. پس خودمان میزان نباشیم...!معضل معاصر بشر همین است ... تحسین وتقبیح باید ملاک ثابت پیدا کند.

شیخ الرئیس و بعد کلمات محقق اصفهانی که اینها حسن و قبح را اعتباری می دانند واز کلمات مظفر بر می آید که حسن وقبح را اعتباری می داند لذا به تحسین و تقبیح عرفی نمی شود اعتنا کرد ولی خود عرف اینها را ملاک می دانند.ولو معیارها باطل است. یعنی اینها می گویند عقلایی است.

·         انسان به وسعت آفاق فکری خودش در این جهان می ماند هر چه قدر جهان بینی ما بلند تر باشد بیشتر می مانیم.شیخ الرییس عقلش را به کار انداخته بود و هزار سال است که درباره آن بحث می کنند.

وارد شدن در مباحث حسن و قبح است.خیلی پیچیده است در عین پیچدگی راحت است ولی متاسفانه منقح و خوب نخواندیم.چون مجال و فرصتی نیست.اگر بنا باشد در اصول و فقه یک کتاب بخوانیم خوب مطلب را فرا می گیریم.در حالی که اگر تصور ما این باشد که چند اصول می خواهیم بخوانیم کتاب قبلی را خوب نمی خوانیم.اگر در حوزه فقط رسائل بود کافی بود مهم فهم و هضم مباحث آن است.یکی از مباحث خیلی مفید حسن وقبح است که هم زیربنای مسائل اخلاقی و فقهی و شاکله مباحث فلسفی است. این حسن وقبح در کتاب های شیخ الرئیس می فرماید که یک امر اعتباری عقلایی است.نه اینکه حسن وقبح ذاتی افعال باشد لذا از متغیرات می داند.وجزء آراء محموده می داند.عقلاء دنبال مصالح و مفاسد هستند و چون مصالح ومفاسد متغیراند اما یک منشا ذاتی ندارد شاید یک امری در یک زمانی درس نخواند قبیح بود اما آلان حسن است!!این تغیر شبهه انداخته که به شریعت و اخلاق ثابته نمی رسیم.اما این شبهه جواب دارد.حسن و قبح اشیاء مطرح نیست مصالح ومفاسد اشیاء مهم است که حیطه حسن وقبح افعال اختیاری انسان است که در مقام اثبات است.شما با اینها می خواهی شریعت را به وجود بیاوری یا خیر می خواهیم اینها را تجسم کنیم.شما اختیار داری که نماز را بخوانی یا خیر.. اصول اخلاقی ثابت است با این اختیار می توانی به او برسی یا نرسی.

حسن وقبح ذاتی و اعتباری؟! سه نفر از عمده علمای اسلام قائل به اعتباری بودن آن هستند وقول سائد هم همین است.شیخ الرئیس و محقق اصفهانی و علامه طباطبایی.بقیه قائل هستند که حسنو قبح ذاتی است.به همان معنا که در کتب کلامی خواندید.

مشهور ذاتی می دانند واین سه نفر اعتباری می دانند.احکام عقلایی تابع مصالح ومفاسد عقلایی است در کنار این بحث یک بحث عقلی هم مطرح است که به نظری و عملی تقسیم می شود.عقل نظری حاکم به کلیات است مثل خیلی از مسائل پیچیده برهانی اینگونه است مثل خاتمیت و رسالت و... که بعضی از افراد می توانند اینها را اثبات کنند مثل صدر المتالهین..

یک عقل عملی هم داریم که با غمض نظر از اختلاف جوهری وعدم آن با عقل نظری که شیخ الرییس قائل است که ما یک عقل داریم و دو جهت است تاره نظریات و تاره عملیات و بهمنیار می گوید نه ما دو عقل داریم!

عقل عملی هم درک می کندوهم حکم می کند به کمالات اولیه انسان وخیلی از فضایل انسان محکوم به عقل عملی است.خیلی ها را به فطرت درک می کنند مثل وفاداری و...منتها عقلا در سیر وسلوک خودشان کاری به کمالات اولیه انسان ندارند.معیار احکام عقلاء مصالح ومفاسد عقلایی است نه کمالات نفس الامری هر انسانی وقتی اینگونه شد تحسینو تقبیح انسان ها متغایر می شود.یعنی همه انسان ها کمالات اولیه را تحسین کنند. ادای امانت کمال اولی است ولی دائما عقلا اینگونه حکم ندارند.هم احکماشان و هم سیر سلوک عقلایی متغیر است لذا ملاکات ثانویه پیدا می کنند.وماهیت احکام عقلایی با عقلی یک فرق جوهری پیدا می کند برای تفکیک این دو اینها مثال های واضحی است.لذا این ها شاهد بر این است که حسن وقبح عقلایی است واین تعاند با کمالات اولیه نیست چون اینها منافع صوری وظاهری می خواهند.عقلا تشریفات و تزیین خانه را خوب می دانند.ولی عقل عملی تشریفات را نه تنها ضروری نمی داند بلکه تقبیح می کند.اینها تعارض کردند وخیلی از احکام دیگر هم همنیگونه است.خب اگر فرق بین اینها را جوهری بداند هم فلسفه و هم سایر علوم او مفید می شود.

·         شیخ الرئیس واقعا انسان شناس است.قرآن هم انسان را خوب می شناسد و معرفی می کند.ان الانسان خلق هلوعا هلوع یعنی صوری!! همه کارهای او صوری است وواقعیتی ندارد.بله واقعیتی عند العقلاء دارد.ماهیت انسانی این است. فقیه باید انسان شناس باشد جامعه شناس باشد بعد فتوا بدهد.

کسانی که حسن وقبح را ذاتی می دانند فرا فکنی می کنند.شیخ الرییس حسن وقبح را یک امر عقلایی می داند لذا انسان را مسئول می داند.تحسین و تقبیح اعتباری می شود واین شالوده فکری برای محقق اصفهانی شده و در اصول فلسفه و روش رئالیسم و تفسیر المیزان بسیار روی این مانور داده شده است.فارق از شناخت انسان وجهات روحی او چگونه برای این انسان می خواهیم فتوا بدهیم؟!

این اساس اختلاف در حسن و قبح است.اعتباری یعنی تابع ملاکات واقعی عند العقلاء است.فرق است بین حقیقت وواقعیت !! بین ملاکات نفس الامری یا ملاکات واقعی عند العقلاء؟! در تجری کدام مبنا را بپذیریم؟! مرگ حقیقت است ولی واقعیت ندارد همیشه در ذهنمان است که دیگری می میرد.شانس واقعیت دارد اما حقیقت ندارد.واقعیت های پوچالی است ولی مهم است و اهتمام عقلا به همین است.

بحث سر تجری بوده و اینکه معیار در قبح مخالفت چی می باشد؟! شما شاید بگویید واقع و حقیقت ونفس الامر است و شاید بگویید همین اوامر ظاهری است.اگر کسی نسبت بین معنای لغوی اصطلاحی را بگیرد معیار ظاهر است.از نظر اصولی ومبانی اصول که همیشه قائل به مقام ظاهر هستند.در علم اعتباری ما به ظاهر کار داریم تنجز به تکالیف منوط به عالم ظاهر است وکاری به واقع نداریم.اگر بنا به مبانی اصولی ظاهر باشد.چون قطع اصولی معیارش ظاهر است.ما یک موقع حجت باطنی و عقلی می خواهیم و آن ملاکش نفس الامر است اما بنای حجت صاولی به قطع است و این یک امر ظاهری است.ممکن است من به یک چیز قطع پیدا کنم وشما به مخالفش قطع پیدا کنی.قطع غیر از علم ویقین و کشف وشهود است.ما قطع پیدا کردیم این خمر است لذا حجت اصولی تمام است. لذا در اینجا بگوییم ما که مخالفت با واقع نکردیم؟!! این حرف خوبی نیست.علم نیست کشف وشهود ملاصدرا نیست.عالم ظاهر است.مبانی اصولی متقوم بر حجیت اصولی و حجیت اصولی متوقم بر قطع اصولی است و این قطع غیر از قطع ریاضی و شهودی است.تجری اصطلاحی هم به معنای مخالفت با این قطع است. مخالفت با حجت ممنوع است.تجری یعنی مخالفت با حجت. بنا نیست مطابقت با واقع حاصل شود.

پس تجری از نظر اصولی حکمش حرمت است.اصولیون اگر بخواهند حکم کنند باید بگویند حرام وقبیح است.آن تجری لغوی است که می توان گفت واقع مهم است.مگر کسی قائل شود که قطع طریقی و موضوعی باهم فرق دارد.در مواردی که قطع ما موضوعی است مخالفت با آن حرام می شود اما اگر قطع طریقی باشد واقع معیار می شود.اذا قطعت بخمریت شیء فهو حرام این تجری حرام است.اما اگر قطع طریقی باشد و آب در آمد چون معیار واقع است حرمتی نیست.لذا قول مختار تفصیل به انوع قطع است.لذا می توان گفت نظر شیخ هم همین است.

(وتجرئت به علی نفسی) این تجری لغوی است و حرام است.در بعضی موارد می دانیم قطع موضوعیت دارد نه واقع! مثل قطع مادری به حیات ولد این قطع موضوعیت ندارد مهم حیات ولد است.هزار دلیل هم اقامه کنیم تا احراز نکند نمی پذیرد.هرجا امری واقعیتش مهم باشد نه قطع به آن شیء در این موارد مثل حیات ولد !

در باب تجری و تحسین وقبیح هم همین مقوله مطرح است.در محرمات واقع مهم است یا ظاهرش؟! قطع به واقع غیر از واقعیت به قطع است. قطع شما واقعیت دارد.در امام جماعت قطع به عدالت کفایت می کند تحقیق وتفحص ندارد ما واقع عدالت را نمی خواهیم.ولی بعضی مواقع قطع به واقعیت نیاز است.امام جمعه اینگونه است. لذا بین امام جمعه و امام جماعت فرق است.

ما به شخصی بدهکاریم این بدهی را باید پرداخت کرد قطع به این واقعیت کی حاصل می شود.این صوری نیست بلکه واقعیت است ونوع حقوق ناس اینگونه است که باید به واقع برسیم. ولی گاهی اینگونه نیست وخود قطع ما واقعیت دارد. یک ذهن جوالی می خواهد که بین امور واقعی و غیر واقعی تفکیک قائل بشویم.به خصوص در جامعه امروزی که با مثال های عرفی می شود آنها را تکثیر کرد.

مخالفت امری واقعی است یا صوری؟! نفس مخالفت نکته منفی است.چه مخالفت با امر صوری یا با یک امر واقعی! علی کل تقدیر شما مخالفت کردید با امر آمر! چطور شیخ قائل به تفصیل شده و قائل به این مخالفت نشده ؟! در مسلک خیلی از فقهاء که قائل به تحریم تجری هستند همین را می گویند.فرق ندارد شخص خدارا مخالفت کند در کشتن امام حسین(ع) ویا اینکه نماز صبحش را نخواند. باید من خولف را نگاه کنیم نه ما خالف!! پیش ناظر محترم لخت نمی شویم وکار بد انجام نمی دهیم ولی خداوند را اهون الناظرین می بینیم. اگر از این وادی باشد تجری مطلقا حرام است.

·         یکی از مشکلات ما این است که اهتمام به عالم شدن نداریم.چون دنبال چیز های دیگری هستیم. دنبال استاد خوب و استاد خوب و... هستیم دنبال عالم شدن نیستیم اهتمامی به این امر نداریم.کسی اهتمام به چیزی داشته باشد به آن می رسد..اهتمام مهم است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۷
رسول لطفی

اصول فقه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی