شهید بصیرت
جرم من آن است که حرفهایم را زودتر از زمان می زنم...
داشتن بصیرت و تشخیص نفاق در عملکرد سالوسان و دغلبازان، امر مهمّی است که غفلت از آن ضربات جبران ناپذیری را در پی خواهد داشت. این موضوع حساس در طول تاریخ انقلاب اسلامی ایران و به خصوص در دهه ی اوّل آن، از اهمیّت بسیار بالایی برخوردار بوده و هست. برافتادن پرده ی نفاق از برخی چهره ها در سال های اخیر و تحقق پیش بینی های علمداران بصیرت در سال های اولیّه ی انقلاب از یک سو، و عکس العمل خواص بی بصیرت از سویی دیگر، اهمیّت این موضوع را دوچندان می کند. فتنه ی سال 88 از جمله مسائلی بود که طی آن، پیش بینی های دقیق دیده بانان با بصیرتی همچون شهید دکتر سیّد حسن آیت و شهید دکتر عبدالحمید دیالمه در مورد برخی از عوامل فتنه به وقوع پیوست. و از طرف دیگر این فتنه موجب گشوده شدن برخی پرونده های مرموز آن سالها شد...
...از اولین
دفعه ای که در زمان رئیس جمهوری بنی صدر و نخست وزیری شهید رجایی، بحث وزیرشدن
موسوی مطرح شد، مخالفت شهید دیالمه نیز آغاز شد. چرا که شهید دیالمه همانگونه که
در مورد بنی صدر اسناد و مدارک گوناگونی جمع آوری نموده بود، در مورد میرحسین
موسوی نیز چنین کرده بود. این اسناد در سفری که شهید رجایی به اتفاق دکتر غفوری
فرد به مشهد داشتند، توسط شهید دیالمه به ایشان ارائه شده بود. اما شهید رجایی که
بر کنترل فعالیت های وزرایش تأکید داشت، این امید را به منذران می داد که اجازه
عبور از خطوط قرمز را به وزرا نخواهم داد و جریان نفاق که به این مطلب یقین داشت
چند ماه بعد با به شهادت رساندن شهید رجایی، سعی کرد تا این سد را از پیش رو
بردارد.
اما شهید
دیالمه که به دلیل شناخت و ذکاوتش همه ی این ترورها را پیش بینی می کرد، همچنان
نگران بود. حتی چند جلسه پیش از انفجار هفتم تیر، شهید دیالمه در حزب جمهوری به
شخصی مظنون می شود که پس از تفحّص، کارت عضویت در دفتر هماهنگی بنی صدر را در جیب
او می یابند. حتی شهید بهشتی به دلیل عدم رعایت مسائل امنیتی به کلاهی اعتراض می
کند. شهید دیالمه نیز با ابراز تأسف از اینکه در حزب جمهوری اسلامی جهت طرح مباحث،
امنیّت لازم حاکم نیست، به برخی از دوستان خویش که اکنون در قید حیاتند، عدم حضور
خود در جلسات بعدی حزب را اعلام می کند.
پس از
مدتی، از آن جا که تا 14 تیر و جلسه رأی اعتماد موسوی یک هفته بیشتر باقی نمانده
بود، به تأیید دوستان صمیمی و خانواده ی شهید دیالمه، ایشان در جلسه هفتم تیر شرکت
می کند تا با ارائه ی اسناد، عدم کفایت موسوی را به شهید بهشتی اثبات نماید. امّا
انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی این موضوع را ممکن نمی کند.
اسناد داخل کیف شهید
دیالمه کجاست؟
امّا
نکته ی مهم دیگری که قابل طرح و پیگیری است، آن است که اسناد مهمّی که آن شب در
کیف شهید دیالمه بود، چه شد؟ بر اساس شهادت جانبازان این فاجعه به خصوص مرحوم
فردوسی پور(ماهنامه پاسدار اسلام، تیرماه1362، ش19، ص55)، شهید دیالمه در صندلی
های انتهایی سالن نشسته و حتی در زیر آوار نیز تا مدتّی زنده بوده است. عکس به جا
مانده از پیکر آن شهید نیز این مسئله را تأیید می نماید که آتش انفجار به ایشان
صدمه ای نرسانده و آثار سوختگی در پیکر ایشان نیز دیده نمی شود. لذا به یقین کیف
حاوی اسناد نسوخته است. بلکه به شهادت خانواده ی شهید دیالمه، کیف سالم ایشان به
دست خانواده ی وی می رسد. اما تنها محتوای باقی مانده در کیف، قرآن کوچکی
بوده که شهید دیالمه همواره همراه داشتند! در راستای تحقیق در مورد چگونگی خالی
شدن کیف و ربودن اسناد، تنها یک سرنخ وجود دارد که باید در این زمینه توضیح دهد.
هادی غفاری؛ تنها سرنخ
گم شدن اسناد
بر
اساس مصاحبه ای که در سال 61 با شاهدان عینی انجام پذیرفته، هادی غفاری (که آن شب
در یک مسجد جنوب شهر سخنرانی داشته) آن شب حدود نیم ساعت بعد از حادثه در محل
انفجار (دفتر حزب در سرچشمه) حاضر شده و اسناد و مدارک محرمانه ای که در آن جا از
شهدا و مجروحین به جای مانده بود، جمع آوری و محافظت می نمود. (مجله سروش، ش150،
5/4/1361)
یکی دیگر
از شاهدان حادثه در مصاحبه ای که با نویسنده انجام داد، بیان داشت که هادی غفاری
کیف ها را به اتاقی در ساختمان دیگری از حزب می برد و در کمدی می گذاشت و درب آن
را قفل می کرد.
جالبتر آن
که در فیلمی که از لحظات آواربرداری موجود است، هادی غفاری با در دست داشتن کیفی
که از زیر آوار به دست آمده، دیده می شود که خود شاهد دیگری بر جمع آوری کیف ها
توسط وی است.
آیا بهتر
نیست هادی غفاری ابتدا درباره ی اینگونه ابهامات که در کارنامه اش به وفور یافت می
شود توضیح دهد، سپس بزرگان را دعوت به مناظره کند؟
در هر حال، با توجه به
آنکه خود کیف شهید دیالمه به صورت سالم به خانواده آن شهید عزیز، پس داده شده و
محتویات مهم آن راجع به موسوی مفقود شده بوده، اینها نشان می دهد که کیف تا لحظه
پس داده شدن به خانواده، در دست نیروهای به ظاهر انقلابی بوده و توسط ضد انقلاب به
سرقت نرفته بوده است (چرا که توسط به ظاهر انقلابیون به خانواده آن شهید پس داده
شده) و این نشان از یک سند ربایی آشکار و عامدانه دارد که با قرار دادن آن در کنار
ماجرای ربوده شدن اسناد شهید آیت درباره میرحسین، می شود به وجود یک شبکه نفوذی که
جهت حفظ مهره هایش بسیار فعال بوده پی برد؛ شبکه ای که تبعاً از می توانسته از
وجود برخی شخصیت های جنجالی و غیرمتعادل چون هادی غفاری نیز سود ببرد.
شاید
اسناد شهید دیالمه علیه موسوی نیز در کنار اسلحه هایی جاسازی شده باشد که هادی
غفاری برای روز مبادا پنهان نموده بود!
در هر
حال، پرونده ی این سند ربایی همچنان باز است.
فیلم شهید بصیرت شهید عبدالحمید دیالمه
نعل وارونه!
" شهید دیالمه در روز ۱۵/۱۲/۵۹ یعنی فردای روز سخنرانی بنیصدر در
دانشگاه تهران و برپایی غائله ۱۴اسفند، در مهدیه تهران در میان جمعیتی که به شدت
نسبت به آن شهید ابراز احساسات می کرد در سخنرانی خود با عنوان «مصدق از حمایت تا
خیانت» گفت: « … دستهایی در کارند تا وحدت
ابوموسی اشعری را به جای وحدت علی علیهالسلام به مردم قالب کنند. این بود که بر
آن شدم تا مطالبی را در کمال اختصار با شما در میان بگذارم. برادران در لحظات
بسیار حساس و خطرناکی قرار گرفتهایم، حساس و خطرناک همچون میدانهایی از مواد
منفجره که با جرقهای کوچک آتش میگیرند و شیاطین برآنند تا با ژستهای آزادیخواهانه
قلابی تا آنجا که میتوانند بر میزان شعلهوری محیط بیفزایند،… اما آنچه که ما از ابتدای
انقلاب فاقد آن بودیم و چوب آن را میخوریم این است که افراد را درست نمیشناختیم
و آگاهی از مواضع آنان نداشتیم و همین امر باعث شد که اسلامشناسان اروپایی بر
مبنای آزادیهای غلط غربی آنچه را خواستند به خورد این ملت دادند و سعی نمودند
مسلمانان مؤمن را با برچسب های گوناگون از میدان بهدر نمایند.
میدانید
چماقداری از ما و اسلام نبود، ما بهعنوان مسلمان استدلال و منطق داریم، چماقداری
از آن نیروهای چپ و راستی برای فرود آوردن چماقشان بر سر این ملت فراهم آورند
ظاهرا خود را ضد چماق معرفی کردند و الاّ چه زمانی ما حرف حساب را نشنیدهایم؟ چه
زمانی از «بحث آزاد» فرار کردهایم که امروز آنها به خود اجازه میدهند فریاد
برآورند که ما اهل بحث آزادیم و بقیه زور میگویند. اگر بنده و شما آگاه باشیم خوب
میفهمیم که چرا اینگونه میگویند و عمل میکنند، چرا یکباره اسامی نیروهای مرتجع
داخلی و خارجی عوض میشود و میشوند انقلابی!! پیشتاز! مجاهد! مبارز! پیشگام؟! و
در مقابل همه نیروهایی که در این سمت قرار دادند و حرکت را ایجاد کردهاند، میشوند
نیروهای مرتجع، انحصارطلب و دُگم و از این قبیل، این همان شیوه همیشگی و مرسوم
تاریخ است که اصطلاحا معروف است به «نعل وارونه» …. سالیان درازی است که برای
ممالک اسلامی طراحی کردهاند و برنامههای آن توسط صهیونیسم بینالملل مدون گردیده
است، خطرناکترین آنها حرکتی است که بهوسیله مستشرقین درجوامع اسلامی ایجاد گردیده
تا اسلام را آنگونه که مایلند معرفی نمایند و شرایطی را فراهم کنند که محتوای
اسلام از دست رفته و تنها اسمی از آن بر جای بماند، به همین منظور متخصصین جامعه
شناسی وعلوم اجتماعی و اقتصاد اسلامی! و اسلام شناسی! ساختند و به جامعه های ما
روانه کردند تا در ذهن ما از اسلام، یک فرهنگ ، یک انقلاب، یک تمدن بسازند و تا
آنجا پیش آمدند که امروز در ذهن اکثریت نسل جوان ما اسلام نه به عنوان یک دین الهی
و رهبری اش نه به عنوان یک رهبری الهی، که اسلام به عنوان یک تمدن و پیامبر به
عنوان یک انقلابی ترسیم گردیده است. پیامبر می شود انقلابی تا در قدمهای بعدی
بتوانند او را در کنار چهگوارا، مارکس و انگلس قرار دهند و ظهور اسلام حرکتی بشود
همچون انقلاب اکتبر و انقلاب فرانسه و چهرههای اسلامی از علی علیهالسلام گرفته
تا فاطمه سلاماللهعلیها و زینب و ابوذر و سلمان و … هر یک به نوعی تغییر یابند. صهیونیسم بینالملل
برای پیادهنمودن طرحهای خود سازمانها و گروههای مرموزی را تشکیل داده که یکی
از آنها در تحقق بخشیدن به آرمانهای صهیونیسم لژهای فراماسونری است… و مردم ما اصلا آگاهی
نداشتهاند که اینها کی هستند.»
بعد از این سخنرانی کم کم شعار « بنیصدر ، دیالمه، بحث آزاد پیش همه » زبانزد بسیاری از جوانان مسلمان شد و بر برخی دیوارهای شهرهای تهران و مشهد نیز نقش بست. بنیصدر که تبلیغات بحث آزادش بسیار فراگیر شده بود با توجه به شناختی که نسبت به این جوان برومند مکتب تشیع و «هشام زمانه» داشت صلاح ندانست خود را درگیر چنین بحثی کند. با نخست وزیری شهید رجایی و شناخت او نسبت به دیالمه، شهید رجایی او را به عنوان اولین گزینه برای پست وزارت خارجه در نظر گرفته بود؛ چرا که او ضمن تحصیلات دانشگاهی و حوزوی مسلط به زبانهای انگلیسی و عربی نیز بود و تا حدودی با زبان فرانسه نیز آشنایی داشت. شهید دیالمه پس از این پیشنهاد شهید رجایی مطلب را با دوستان و شاگردانش در میان گذاشت و در نهایت تصمیم گرفت آن را نپذیرد؛ چرا که قبول این پیشنهاد او را از فعالیتهای فرهنگیاش این بار به عنوان نماینده مردم و در جهت آگاه ساختن مردم باز میداشت.
در مجلس نیز با توجه به حساسیت امور شوراها و مانور گروههای مختلف درمورد آن و آگاهیهای شهید در مورد آن، در کمیسیون مربوط به امور شوراها به فعالیت پرداخت."