آری اینجا دنیاست...
آری اینجا دنیاست همان سیرک بزرگی که طوق بندگی ات را به جای مدال افتخار به گردنت می اندازد وبه قمار هستی ات می نشیند. اصلا مهم نیست تو چه بودی وچه هستی...اصلا مهم نیست چطور می میری یا زنده می مانی واصلا مهم نیست تو چه می خواستی؟ مهم به وجد آوردن شاهزاده ای است که از بلندایی تو را می نگرد وتو در چکاک خون وشمشیر به توجه اش که حالا تمام افتخارت شده می بالی اما می دانی این تمام افتخارت با شکستی به تنفر و با مرگ به پایان خواهد رسید وعجب معامله پایا پایی تو با جان او با هیجان...
قفسی که هر روز به توهم پرواز وآزادی تو را به تقلا می اندازد و پرهای لطیفت را به جدال میله های بی رحم می کشاند تا دست وپازدنت را به تماشا بشیند وتو ناگریز تکرار این دیوانگی...
آری اینجا دنیاست همان سیرک بزرگی که طوق بندگی ات را به جای مدال افتخار به گردنت می اندازد وبه قمار هستی ات می نشیند. اصلا مهم نیست تو چه بودی وچه هستی...اصلا مهم نیست چطور می میری یا زنده می مانی واصلا مهم نیست تو چه می خواستی؟ مهم به وجد آوردن شاهزاده ای است که از بلندایی تو را می نگرد وتو در چکاک خون وشمشیر به توجه اش که حالا تمام افتخارت شده می بالی اما می دانی این تمام افتخارت با شکستی به تنفر و با مرگ به پایان خواهد رسید وعجب معامله پایا پایی تو با جان او با هیجان...
آری اینجا دنیاست جایی که شیداشدگانی می بینی که در راهروهای طولانی سرد ثبت احوال به صف شده اند تا به مسمای عاقل شدگان در آیند وچه سود از اسماهای بی مسمی و تکیه به تکیه های بی پایه که قرار دل بی قرار قرار نه! بی قراری است...
آری اینجا دنیاست جایی که جدال عقل و دل را به محکمه عقل می برند...عقلی که هم قاضی است وهم شاکی وهم بینه.... وبیچاره دل را که وادار از دفاع از خود می کنند اما نه برای رفع اتهام بلکه برای غرش پیروزی!
کاش عقل برای یکبار هم که شده به محکمه دل می آمد تا ببیند جرم جفای دوست را نه به تنفر بلکه با محبت وحدش را نه سرزنش وسرکوفت وتازیانه که سوختن وساختن بر خود می کند...
وکاش وکاش وکاش......
دوست خوبم علی پور معظم