ادوار فقه
موضوعی که در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت «تاریخ
فقه» یا «ادوار فقه» است. ادوار فقه از
بحثهاى بسیار ارزشمند و قیمتى است که متأسّفانه در حوزههاى علمی ما کمتر به آن
توجّه مىشود. این بحث داراى فوائد و آثار بسیارى نیز میباشد که به گفته استاد ( سید محمد صادق علم الهدی) بیان شده است.
فوائد آشنایی با تاریخ علوم
اصولا باید پیش از تعلّم هر علم با تاریخ آن علم آشنا شد؛ زیرا فوائدی چند بر این امر مترتّب است. فراگیرى تاریخ یک علم آفاق بسیار بکر و عمیقى را جلوى چشم شما باز مىکند. و باعث مىشود که شما بتوانید با یک دید بازتر و عمیقتر به بحث، بررسى و موشکافى مسائل علم بپردازید.
امروزه تاریخ علوم در دنیای علم یک امر پذیرفته شده است؛ در سرتا سر دنیا کرسىهایی به تدریس تاریخ علم اختصاص دارد، فلسفه، طب، فیزیک، جغرافیا و هر علمى که مىخواهند در آن زمینه فعّالیّت داشته باشند و کار کنند.
یکى از رشتههاى اصلى حوزه، فقه است و چقدر خوب است که ما تاریخ فقه را پیش از شروع مباحث فقهى بیاموزیم.
نکات مقدّماتی ادوار فقه
قبل از و رود به بحث ادوار فقه باید به چند نکتۀ مقدّماتی اشاره کنیم که دانستن آنها لازم است.
نکتۀ اوّل
اوّلین نکته معنی و اژه «فقه» است. «فقه» یعنى چه؟ در فقه سه معنا به چشم میخورد که اگر بخواهیم اسمگذاری کنیم به سه معنای عامّ، خاصّ و اخصّ نامیده میشود.
معنای عامّ «فقه»
معناى عامّ فقه که معناى ریشهاى و کهن فقه است همان درک، فهم و علم میباشد. مطلق فهم، علم و درک را مىگویند: فقه. «فَقِهَ یعنى فهمید» اکثر لغویّون این معنا را ضبط کردهاند، ابن منظور در لسان[1] و فیّومی در مصباح[2] فقه را به معنی مطلق فهم گرفتهاند. در مجمع البحرین[3]، طریحى همین معنا را ذکر مىکند که فقه یعنى فهم.
بعضى از محقّقین خواستهاند پسوندى اضافه کنند که با فهم متفاوت بشود، گفتهاند: فقه یعنى فهم عن دقّة، یعنى فهم عمیق، فهمى که همراه با دقّت و تأمّل باشد.
در کتاب «التحقیق» مرحوم مصطفوى این طور قائه؟ کرده است که تحقیق آن است که فقه عمیقتر از یک فهم معمولى است و یک فهم همراه با دقت را مىگویند فقه[4].
استشهاد به آیات و روایات برای معنای عامّ «فقه»
در آیات قرآن نیز غالباً فقه در همین معنای عامّ به کار رفته است.
اوّلین آیه، آیهاى است از قول حضرت موسی که مىگوید: «واحلل عقدة من لسانى، یفقهوا قولى»[5] عقده و گره را از زبان من باز کن تا بفهمند قول من را، «یفقهوا» یعنى بفهمند اینجا فقه به معناى فهم آمده است.
آیة دوّم در سورة بنى اسرائیل است و مىفرماید که: «ولکن لاتفقهون تسبیحهم»[6]
«لاتفقهون» یعنى شما انسانها تسبیح آسمانها، زمین و اشیاء دیگر را نمیفهمید.
در آیات 78 نساء، 25، 65 و 98 انعام، 179 اعراف، 13 حشر و برخی آیات دیگر مشتقّات «فقه» آمده است که همگی به معناى فهم ـ معنای عامّ فقه ـ است.
در کتاب «من لایحضره الفقیه» روایتی از امام صادق به نقل از رسول اکرم آمده است که آن حضرت فرمودند: «من فقه الضیف ان لایصوم تطوّعا الّا باذن صاحبه»[7]از فهم و شعور مهمان این است که بدون اذن صاحب خانه روزة مستحبّی نگیرد، یعنى اگر خواست روزة مستحبّی بگیرد از صاحب خانه اجازه بگیرد. خلاصه در روایات و آیات ما فقه به معناى فهم، زیاد استعمال شده است.
معنای خاصّ «فقه» و استشهاد بر آن
معناى دوّمى که به چشم مىخورد معناى خاصّ «فقه» است، که بعد از نزول آیاتى که اشاره شد، این معنا تقریباً در بین مسلمین عرف شد و جا افتاد.
در این معنا «فقه» به معناى بینش دینى است. علم دین است. و یا به تعبیر مرحوم صدرالمتألّهین در حاشیة بر کافى به معناى بصیرت در دین است[8]. بصیرت در دین، یک معناى خاصّى است، دایرة مطلق فهم و علم کوچک و به فهم و علم دینی محدود مىشود؛ لذا این معنا را به معناى خاصّ نامگذاری کردیم.
تفقّه در دین که در آیة «نفر» است: «فلولا نفر من کلّ فرقة طائفه لیتفقّهوا فى الدین»[9] این و اژه تفقّه به معناى دوّم ـ معنای خاصّ فقه ـ است. «لیتفقّهوا» یعنى بصیرت در دین پیدا کنند، نه اینکه بفهمند، چرا که صرف فهمیدن نیاز به نفر ندارد.
این معنا هم در روایات هم زیاد به چشم میخورد. در خیلى از روایات منظور امام همین معنای خاصّ است.
مثلا درحدیث مشهور نبوی که حضرت رسول میفرمایند: «من حفظ على امّتی اربعین حدیثا ینتفعون بها بعثه اللَّه یوم القیامة فقیها عالما»[10]، کلمة «فقیها» از مادّة فقه و به معناى عالم دینى است که برگرفته از معنای خاصّ فقه، بصیرت در امر دین است.
یک روایت خیلى جالبى است که حضرت مىفرماید: «لوددت انّ اصحابى ضُرِبَت رؤوسهم بالسیاط حتّی یتفقّهوا»[11]، دوست داشتم که با شلّاقها بر سر اصحابم زده شود؛ تا اینکه تفقّه و بصیرت در دین پیدا کنند.
اینجا مطلق فهم منظور نیست، بلکه منظور فهم دینى است.
در روایت «أنتم افقه الناس اذا عرفتم معانى کلامنا»[12] نیز معنای خاصّ فقه مورد نظر است.
به هر حال این یک معناى دیگرى از فقه است که بعضى از لغویّینـ مثل فراهیدی در «العین»ـ معناى فقه را همین مىدانند: «العلم فى الدین»[13]، که شاید این طورى معنا کردن به خاطر کثرت استعمال و اژه «فقه» در این معنا باشد. یا مثلاً در لسان العرب دارد که معناى عرفى فقه، علم شریعت است بنا به گفته خود ابن منظور، علم دین است[14].
معنای اخصّ «فقه»
تا اینجا دو معنا از معانی سهگانة «فقه» مطرح شد، امّا هنوز به معنایى که مراد ما در ادوار فقه است نرسیدهایم.
معنای سوّمی که مطرح میشود و محلّ بحث ماست معنای اخصّ «فقه» است که فقط و فقط محدود میشود به یکی از رشتههای علوم اسلامی یعنی علم فقهی که امروزه مصطلح شده است و بین جوامع مسلمین تحت این عنوان شناخته میشود.
به هر حال میخواهیم تاریخ و ادوار این علم فقه را در این نوشتار بیان کنیم، به این منظور ابتدا به شناخت اجمالی علم فقه میپردازیم.
تعریف علم فقه
اگر بخواهیم تعریفی خلاصه و صریح از علم فقه ارائه دهیم میتوانیم به همان تعریف کلاسیک و مشهور اشاره کنیم که: «العلم بالاحکام الشرعیّة الفرعیّة عن ادلّتها التفصیلیّة» علم به احکام شرعی، منتها نه از هر جایىّ از طریق ادلّة تفصیلى یعنى از طریق کتاب و سنّت.
نکتهای که در این تعریف باید به آن توجّه داشت این است که این تعریف مربوط به غیر معصوم مىشود امثال ما که از طریق ادلّة تفصیلى، یعنى کتاب و سنّت احکام را بدست مىآوریم و اهل بیت و معصومین را که از طریق و حى و الهام، به احکام آگاه میشوند، شامل نمىشود.
اگر بخواهیم تعریف سلیسترى ارائه بدهیم میتوان گفت: «علمى که در صدد استنباط حکم شرعى از منابع معتبر است».
با قید استنباط به غیر معصوم اختصاص مییابد و معصومین خارج میشوند؛ چراکه آنها نیازى به استنباط ندارند. مقصود از منابع معتبر منابعی است که اصطلاحا به آنها «حجّت» مىگویند.در اصول بحث میشود که کدام منابع معتبر و حجّتند و در فقه از دل این منابع معتبر احکام استخراج و استنباط میشود.
تعریف حکم شرعی
در تعریف فقه به حکم شرعی اشاره کردیم، بد نیست که حکم شرعى را نیز تعریف کنیم و ببینیم که حکم شرعى چیست که فقه در مقام استنباط این حکم بر مىآید؟
اگر بخواهیم حکم شرعی را به طور سلیس و روان تعریف کنیم باید بگوئیم: «قانونى است که از ناحیه خداوند متعال براى تنظیم و تعالى حیات آدمى وضع و جعل شده است.
به نکات تعریف دقّت کنید: از ناحیه خدا یعنی علّت فاعلى، براى تنظیم و تعالى حیات آدمى یعنی علّت غایى، آن هم در دو عرصة فرد و اجتماع، و آن هم در دو گسترة دنیا و آخرت، شامل هر دو بُعد مىشود. پس حکم شرعی قانونى است از سوى خداوند متعال که براى تنظیم و سامان دهى یعنى نظم بخشى و تعالى و سعادت حیات انسان آن هم در تمام ابعادش، دنیا و آخرت، فرد و اجتماع وضع و جعل شده است.
همانگونه که گفته شد در این تعریف به دو بُعد اشاره شده است. هم به علّت فاعلى که حکم باید از خدا بیاید؛ آن کسى که و اضع این حکم است پروردگار متعال است. یکى هم به علّت غایى که هدف این حکم تنظیم و ساماندهى حیات بشر است.
اقسام معارف و رابطة آن با فقه
یکی از منابع فقه آیات الاحکام است. ولی موضوع قرآن فقط آیات الاحکام نیست، بلکه قرآن همانطور که به مسائل اعتقادى پرداخته، به مسائل اخلاقى هم پرداخته که ضرورتا در چارچوب فقه قابل بحث نیست.
ما سه قسم معارف داریم.
یک قسم معارفى است که اعتقادى است، یک قسم معارفى است مربوط به حوزه اخلاق و حالات نفسانى انسان، یک قسم هم معارفى است که مربوط به عمل و رفتار انسان مىشود.
فقه تنها در بُعد سوّم کار مىکند. کارى به بُعد اوّل و دوّم ندارد. یعنى حوزه فقه فقط عمل و رفتار است.
اگر کسی آیات شأن نزول آنها را بررسی کند خواهد دید که غالب آیاتی که قبل از هجرت رسول بر ایشان نازل شده، مربوط به اعتقادات و اخلاق است و در مقابل آیات الاحکام غالبا بعد از هجرت به مدینه ، یعنى ده سال آخر عمر حضرت نازل شده است.
دفع توهّم
اگر اشکال کند که همین آیات اعتقادی که شما از فقه کنار میگذارید از مبانی جامعهشناسی کشف میکند و طبق تعریف شما از حکم شرعی، این آیات به بُعد اجتماعی انسان مربوط است چگونه میشود این آیات را از بحث فقه کنار گذاشت؟
در جواب خواهیم گفت: مبنای جامعهشناسی ربطی به فقه ندارد، ما در فقه اجتهاد میخواهیم اجتهادى که ما مىگوییم اجتهاد به معناى تحصیل حجّت و حکم شرعى است. کشف حکم شرعى است فقط نه کشف مبناى جامعهشناسى، به این اجتهاد نمىگوییم چنانکه به هر برداشتى از قرآن اجتهاد نمىگوییم. فقط و فقط آن جایى اجتهاد معنا پیدا مىکند که شما بخواهید حکم یک رفتار را از قرآن دریابید: و جوب یک عمل، حرمتش، کراهتش، استحبابش.
اگر آیهای مىخواهد تکلیفی متوجّه جامعه بکند مىشود فقه، امّا نه کشف یک مبنا، کشف مبنا فقه نیست. جامعهشناسى، به شما یک گزارهاى مىخواهد بدهد و شما با آن جامعه را بشناسید، معرفت پیدا کنید.
احکامى که مربوط به جامعه مىشود احکام مدنى همه در چارچوب فقه قرار مىگیرد. یک قسمتى از فقه همان سیاسات است یعنى احکام اجتماعى حکومتى برای جامعه است، فقه این قسمت را هم شامل میشود.
محدودیّت آیات الاحکام
نکتهای که اینجا شایان ذکر است این که:آیات الاحکام محدودیّت ندارد، بعضی 500 آیه ذکر کردهاند، بعضى تا 700 آیه هم رفتهاند، کسانی هم هستند که ادّعا مىکنند تمام احکام را از آیات گرفتهاند.از این جهت ما مرزی برای تعداد آیات الاحکام مشخّص نمیکنیم، بلکه معیار تشخیص فقیه است.
نکتهای دربارة قانونیّت فقه
ما حکم شرعی را به قانون تعریف کردیم. در اینجا لازم است توضیح کوتاهی در مورد قانون بدهیم.
زندگى انسان مملوّ از قوانین نانوشته و ارتکازى است، قانونها و باید و نباید هایى است که جایى ننوشتهاند و ناخودآگاه طبق آن مشى و عمل مىکند، تصمیم مىگیرد و مسیر حیاتش را مشخّص مىکند.
اصولاً از آنجا که انسان مدنىالطبع است و به قول حکماء اجتماعى است ذاتاً براى اینکه جامعه و اجتماع شکل بگیرد، نیازمند به قانون است.
هیچ جامعهاى بدون قانون شکل نمىگیرد، حتّى بدوىترین جوامع هم یک سرى قوانین خاصّ خود را دارند که تمام اعضاء پذیرفتهاند.
اعتقاد خاصّى به رئیس و رهبر قبیلة خود دارند، هر چه او مىگوید، دیگران خود را ملزم به رعایت آن مىدانند و بر همین اساس خیلى از رفتارهایشان را شکل مىدهند، اگر او فرمانى بدهد همه اطاعت مىکنند. در یک جامعة مدنی نیز خانواده کوچکترین و احد اجتماع است همین کوچکترین و احد اجتماع که حافظ بقاى نوع و نسل انسان است، یک سرى باید و نبایدها دارد که تا طرفین نپذیرند، ازدواج و تشکیل خانواده محقّق نمىشود.
بنابراین قانون در بطن زندگى ماست، انسان هیچ و قت منهای قانون نیست. حدّاقلّ در زندگى اجتماعى نیاز مبرم به قانون دارد. حتّى اگر قانون گذار و مشرّع هم نباشد، عقلا بر اساس تشخیصهاى عقلانى خود یک سرى قوانین و مقرّرات در زندگى شخصى خود وضع و جعل میکنند و طبق همان قوانین مشى و رفتار مىکنند، قوانینى که براى تسهیل زندگى و تنظیم حیات خودشان به کار گرفته شده است. که اصطلاحا به آن «سیرة عقلاء» مىگویند.سیرة عقلاء، اصطلاحیاء در اصول است که شامل همین قوانین نانوشتة ارتکازى است که عقلاء بسته به تشخیص عقلانى خودشان برای تنظیم و تسهیل حیات وضع و جعل کردهاند.
به عنوان مثال مبنای عمل به ظواهر کلام متکلّم، یا حجّیّت ظواهر سیرة عقلاء است. عقلاء براى اینکه راحتتر بتوانند یکدیگر را خطاب کنند و با هم تخاطب داشته باشند، به ظواهر کلام همدیگر اکتفا مىکنند، همان را پاى مراد شخص مىنویسند، و مىگویند مراد تو همان ظاهر کلام تو است. هر چند ممکن است که معناى ظاهر دیگری هم اراده شده باشد اما چون ظاهر کلام تو این است پس مراد تو هم همین است.
تفاوت قوانین فقه با قوانین دیگر
قوانین مطرح در فقه قوانین دست ساز بشر نیست، قوانین خدایى است؛ چراکه گفتیم علّت فاعلى آن خداوند متعال است از اوست که سرچشمه مىگیرد.سرچشمة قوانین فقه به دو علّت باید از خدا باشد:
یکى اینکه ضمانت اجرایى پیدا کند؛ به این بیان که تا قانون از خدا نباشد مردم خود را ملزم به آن نمىدانند و هر قانونى هر چند مترقّى هم باشد، و قتى اجرا نشود به درد نمىخورد و به کار نمىآید.
علّت دیگری که باید از ناحیه خدا باشد این است که بتواند غرض غایی فقه را که سعادت انسان در دنیا و آخرت است تأمین کند. کسى مىتواند قانونى وضع کند که سعادت دنیا و آخرت را نیز در بر داشته باشد که خودش عالم به مسائل دنیا و آخرت باشد، و این کسی نیست جز خداوند متعال.
قوانین دنیوى ظاهرا به صلاح انسان هستند، امّا آیا و اقعا این طور هستند یا نه؟ این خود مجال بحث مىخواهد. خیلى از این قوانین ظاهرا به صلاح ما است امّا و اقعا اینگونه است یا نه؟ تا خداوند نفرماید معلوم نیست.
تعریف علم ادوارفقه، موضوع و غایت آن
تا اینجا بعضی از بحثهاى مقدّماتى مطرح شد تا کم کم به موضوع اصلی برسیم.
علم ادوار فقه چیست و موضوع و غایت آن چه میباشد. فقه را شناختیم و با تعریف آنـ لغتا و اصطلاحاـ آشنا شدیم. حال مىخواهیم بفهمیم که علم ادوار فقه چه علمى است؟
تعریف علم ادوار فقه
علم ادوار فقه یا تاریخ فقه هر دو بر یک مسمّا دلالت دارند. اگر بخواهیم تعریف جامع و در عین حال مختصر براى علم ادوار فقه ارائه دهیم باید بگوییم:«علمی است که به مکاتب فقهی و سبکهای استنباط حکم شرعى توسّط فقهاء در طول تاریخ مىپردازد».
در این علم، مکاتب فقهی در طول تاریخـ از اوّل تاریخ فقه یعنی از صدر اسلام، زمانی که نطفه فقه منعقد شدـ مورد بررسى قرار میگیرند و ما نیز بر آنیم که در حدّ و سع خود تمام سبکها و مکاتب فقهى را بررسى و مطرح کنیم.
خلاصه علم ادوار یک نگاهى است از دریچة تاریخ به فراز و فرود و قبض و بسط اندیشة فقهى. با دارا بودن این علم میفهمیم که این اندیشة فقهى کجاها بالا آمده، رشد و تعالى پیدا کرده، کجاها رکود و انجماد داشته، کجاها منابعش متنوّع، فراهم و زیاد بوده، کجاها منابعش محدود و محصور شده است. بحثى است که با آن زندگى اندیشة فقهى را به عنوان یک موجود زنده بررسى مىکنیم و زیر ذرّه بین قرار مىدهیم و از لحظه لحظة حیاتش گزارش مىدهیم. این مجموعه، علم ادوار فقه را تشکیل مىدهد.
به تعبیر آسانتر علم ادوار فقه مراحل حیات علم فقه در حوزههاى شیعى را تحت دورهها یا طبقهها یا مرحلههاى مستقلّ دسته بندى و منظّم مىکند.
موضوع علم ادوار فقه
امّا موضوع علم ادوار فقه چیست؟ موضوع علم ادوار فقه، همین علم فقه و فهم فقهى فقهاء است، امّا نه از هر حیثی، بلکه از حیث تحوّلاتى که این فهم و این علم فقه در طول زمان به خودش گرفته است. در اینجا تذکّر یک نکته لازم است و آن این که: ممکن است براى بعضى این سؤال مطرح شود که مگر حکم فقهى در طول زمان عوض مىشود؟ در حدیث است که: «حلال محمّد حلال الى یوم القیامة و حرامه حرام الى یوم القیامة»[15] حکم شرعى روز قیامت ثابت است، پس این سبکها، این مکاتب فقهى و این تنوّعى که شما به آن اشاره مىکنید از کجا آمده است.
در جواب باید گفت: ما در تعریف علم فقه دقّتى به خرج دادیم که اینجا به کارمان مىآید. ما نگفتیم که علم فقه علم به احکام شرعى است، چنانچه مشهور چنین تعریف کردهاند، بلکه گفتیم علم فقه درصدد استنباط و فهم حکم شرعى است. این تعریفى است که ما ارائه کردیم و قید اینجا به درد ما مىخورد.چرا؟
چون آن چیزى که ثابت و لایتغیّر است خود حکم شرعى است، امّا فهم فقهاء از احکام شرعى در طول زمان تغییر، تعالى و تکامل یافته است. دنیا یک دنیا است، امّا دانش زیستشناسى ـ مثلا ـ روز به روز، رشد کرده و فهم عمیقترى از دنیا ارائه کرده است. در علم فقه هم حکم شرعى یکى است امّا علم فقه در طول زمان با بهرهگیرى از عواملى که بعدا اشاره خواهیم کرد، هر روز کاملتر شده است و شناخت عمیقترى از احکام شرعى ارائه کرده است.
لذا از این حیث است که مکاتب و سبکهای گوناگونى پیش آمده است. پس در و اقع چون از فهم فقهى بحث مىکنیم از خود حکم بحث نمىکنیم؛ بلکه بحث از فهم حکم مىکنیم. این فهم چون متغیّر است ادوار پیدا مىکند، که هر مرحله شامل یک قسمت از تحوّل این فهم خواهد بود.
ثمره و غایت علم ادوار فقه
ثمره و غایت علم ادوار فقه چیست؟ این قسمت، قسمتى بسیار مهمّی است، مىخواهیم ثمرات علم ادوار فقه را بیان کنیم. ما در اینجا شش مورد را متذکّر میشویم، امّا ثمرات این علم محدود نیست.
ثمرة اوّل
مورد اوّل: آشنایى با انواع مکاتب و سبکهاى فقهى است.
شما در سایة این علم، آشنایى اجمالى نسبت به انواع مکاتب فقهى و سبکهاى متنوّع استنباط حکم از منابع معتبرفقهى، پیدا میکنید. این اوّلین ثمرهاى است که در بحث ادوار فقه مطرح میشود. به طور مثال سبک شیخ مفید; در استنباط، غیر از سبک ملامحمّد امین استرآبادى; است، سبک مقدّس اردبیلى; غیر از سبک علّامه حلّى; است، تفاوت هایى در سبکها و جود دارد. شیخ انصارى1 گونة دیگرى غیر از صاحب جواهر1 حکم شرعى را استنباط مىکند.
ثمرة دوّم
مورد دوّم که محصول علم ادوار فقه است و از ثمرات این علم به حساب مىآید، شناخت اجمالى سلسله فقهاء است. شما با سلسله فخیمه فقهاء از صدر اسلام تا امروز آشنا مىشوید. به اسامى، اساتید و تلامیذ آنها اشاره مىکنیم؛ به هر حال فقهاى شاخصی که صاحب رأى بودهاند و امروز تألیفاتشان در دست ما است و به کار امروز ما مىآید.
ثمرة سوّم
مورد سوّمى که میوة این علم است و از سایة این علم به دست میآید این است که این علم به آسیبشناسی اندیشه و فهم فقهی فقهاء کمک میکند.
با شناخت عوامل دخیل در رشد و بالندگى فقه و عواملى که باعث تحجّر و رکود فقه مىشوند تا حدّى مىتوان آسیبشناسى کرد و فهمید که اندیشة کجا دچار آسیب، تحجّر و جمود مىشود و کجا همین فقه بالنده و رشد یافته مىشود، با این علم تا حدّى این شناخت ایجاد مىشود، و مىتوان این عوامل را که باعث آسیب زدن به فقه یا تعالى و رشد فقه مىشود بازشناسى کرد.
ثمرة چهارم
مورد چهارمى که از علم ادوار فقه بدست مىآید فهم عمیقتر از اقوال فقهاى پیشین است. این نکته نکتة مهمّی است. مثلا مکاسب مملوّ از اقوال فقهاى بزرگى است. شیخ 1به ایشان عنایت دارد. اگر کسی ادوار فقه را خوب بفهمد فهم اقوالی که شیخ از فقهاء نقل مىکند به مراتب کاملتر خواهد بود؛ چون دقیقا میفهمد که این فقیه طبق چه مبنایى این حرف را زده است. بر اساس کدام مکتب، کدام دیدگاه و آراء این سخن را گفته است. تا حدّى به عمق این قول و استدلال هایى که پشت این قول است دست پیدا مىکند. مثلا و قتى شما بدانید که شیخ یوسف بحرانى اخبارى1 است و عقل را آن جور که بایسته است در استنباط حکم شرعى دخیل نمىداند مطمئنّا بهتر مىتوانید فتاوایى را که از او نقل مىشود بفهمید و بدانید که او این فتاوا را از کجا گرفته لابدّ از زراره اخبار گرفته است. چون عقل و استدلال عقلى را دخالت نمىدهد. و یا مثلا بدانید سیّد مرتضى به اخبار آحاد اعتنا نمىکند و در عین حال فلان فتوا را داده است متوجّه مىشوید پشتوانه این فتوا اجماع است چون سیّد بر اساس اجماعات فتوا مىدهد نه بر اساس اخبار ثقات و اخبار آحاد. تا حدّى دلایلی را که پشت این فتاوا است را کشف مىکنید و دید عمیقتر و تحلیلىترى نسبت به این اقوال پیدا مىکنید.
ثمرة پنجم
مورد پنجم که از این علم به دست مىآید راجع به قول مجمع علیه و مشهور است.
ابتدا توضیح و بیان فرق قول اجماع و مشهور لازم است. قول اجماع قولى است که همه به آن قائلند، امّا قول مشهور قول اکثریّت است، همه نه اکثریّت، مثلا 80 درصد یا 90 درصد از فقهاء فلان رأى را دارند. علم ادوار فقه به کار شما مىآید در راستاى کشف و ارزیابى اقوال مجمع علیه یعنی اتّفاقى یا اقوال مشهور یعنی اکثریّت. اگر علم ادوار فقه را بررسى کنیم یک جاهایى مىتوانیم قولهاى مجمع علیه را بشناسیم، کشف کنیم که چه قولى مجمع علیه بوده است این یک مورد است، و در عین حال مىتوانیم غیر از اجماعاتى که الان مطرح مىشود، فرض کنید فقهاى فلان عصر همه قائلند به این که: «لحم الارنب حرام»، گوشت خرگوش حرام است، مىتوانیم این را بسیار زیبا ارزیابى و بازشناسى کنیم، بگوئیم که علّت این که فقهاى فلان عصر همه به این مطلب قائلند این است که تمام اخبار، حتی اخبار ضعاف را هم حجّت مىدانستند، و طبق یک روایت ضعیف همه اتّفاق کردند بر یک حکم باطل که ما آن را قبول نداریم.
اینجاست که اجماع از درجه اعتبار ساقط مىشود، و اجماع مدرکی مىشود که فاقد اعتبار است. شما مىتوانید اقوال مشهور، اقوالى که از اکثریّت دیده مىشود یا اقوال اتّفاقى و مجمع علیه را تا حدّى ارزیابى کنید و مىتوانید بدست آورید در چه فضایى این اتّفاق یا این شهرت شکل گرفته است.
ثمرة ششم
مورد ششم که خیلى مهمّ است و باید به آن عنایت داشت و شاید انگیزة اصلى از بحثهاى ادوار فقه همین باشد، این است که شناخت تاریخ یک علم باعث مىشود که ذهن شما در آن علم باز شود. اول بحث مشارکت، حتما تاریخ هر علمى را که مىخواهید در آن کار کنید قبلش بخوانید. دقیقا مطالعه کنید تاریخ هر علمى آفاقى را براى متعلّمین آن علم باز مىکند که غیر از آنها مسدود و بسته است. خیلى از زوایاى مخفى فقط با اطّلاع بر تاریخ یک علم بدست مىآید. خیلى از تعصبات بى جا با مطالعه تاریخ یک علم حلّ مىشود، فکر مىکنید که فلان اصل، مسلّم و رد خور ندارد، بعدا که به تاریخ آن مراجعه مىکنید مىبینید که کسی این حرف را تا 4 یا 5 قرن پیش قبول نداشته و به تازگى به این حرف رسیدهاند. چیزى است که به تازگى همه به آن قائل شدهاند، سابقهاى ندارد، اینجاست که آن تعصّب بى جا را کنار مىگذارید و یک نقد محقّقانه از این فکر و از این رأى خواهیم داشت. یک تعصّبات را جمع و بر مىدارد. و این محصول مطالعات تاریخ علوم است. متأسّفانه گاهى اوقات یک اصل را به طور ناخودآگاه مسلّم و قطعى فرض مىکنیم، طبق همان استنباط و استدلال مىکنیم، یک بحثى را پیش مىاندازیم با اینکه خود این اصل قابل بحث است. خودش هنوز ریشهاى بحث نشده است. خیلى از مبانى که ما مسلم گرفتیم قابل نقد است. حداقل اینکه یک از عوامل عمده این شناخت و سعه وجودى که انسان بتواند این مبانى را نقد بکند همین مطالعات تاریخى علوم است که انسان میتواند خودش را با آنها منطبق کند. آیهالله جعفر سبحانى که از علماى برجسته امروز به شمار میروند در کتاب ادوار خود مطلبی دارند که ترجمهاش چنین است: پژوهش و فهم عمیق علوم، امرى است که از مطالعه تاریخ آن جدا نیست، هر علمى باید با تاریخش مطالعه شود؛ چرا که به و اسطة مطالعة تاریخ علم است که پژوهشگر بر تمام اسرار و زوایاى مخفى علوم و قوف پیدا مىکند[16].
این تعبیرى است که ایشان به عنوان یک
عالم روشنفکر و فرهیخته راجع به این قضیّه دارند
[1] ـ لسان العرب 522:13.
3ـ مجمع البحرین 355:6.
[6] - بنی اسرائیل: 44.
[7] - من لا یحضره الفقیه 155:2،حدیث 2014.
[8] -ادوار فقه مرحوم شهابی 33:1.
[9] - توبه:122.
[10] ـ و سائل الشیعه93:27، حدیث 54.
[11] ـ کافی 31:1، حدیث 8.
[12] ـ معانی الاخبار: 1، حدیث 1.
[13] ـ العین 370:3.
[14] ـ لسان العرب 522:13و310:15.
[15] ـ کافی58:1، حدیث 19.
[16] ـ تاریخ الفقه الاسلامی و ادواره : 6.
.