هدف آفرینش
* آیا میتوان از فعل خدا سؤال کرد؟
* معنای غرض الهی
* اهداف خلقت
در جلسه قبل به این نتیجه رسیدیم که بحثی را درباره هدف خلقت آغاز کنیم و اشاره کردیم که آغاز کردن بحث از اینجا چه ویژگیها و چه فوایدی دارد. انشاءالله خدا توفیق میدهد و چیزی بر زبان ما جاری میشود که برای شنوندگان مفید باشد. طرح این سؤال که «انسان برای چه آفریده شده است؟» چند پیشفرض دارد. اگر بخواهیم به سؤالات مربوط به این پیشفرضها بپردازیم باید مباحث عقلی فراوانی را مطرح کنیم تا نوبت به مباحث نقلی برسد و بتوانیم از آنها هم استفاده کنیم. اما پرداختن به همه آن مباحث مورد نیاز نیست و شاید خستگیآور هم باشد. سعی ما این خواهد بود که بیشتر از بیانات نقلی کتاب و سنت استفاده کنیم و در ضمن به بعضی از پاسخهای عقلی ساده هم اشاره کنیم.
پیشفرضهای سؤال از هدف آفرینش
وقتی میگوییم: «چرا
خدا ما را آفریده است؟» اصل وجود خدا در این سؤال مفروض است. پیش فرض دومی هم که
در این سؤال وجود دارد این است که افعال خدا غرض و حکمتی دارد. پس حتما اصل خلقت
عالم هدفی حکیمانه دارد. در مرحله بعد نوبت به انسان میرسد و این سؤال مطرح میشود
که انسان به عنوان بخشی از این پدیدهها برای چه هدفی آفریده شده است؟
از میان این پیشفرضها از پرداختن به
سؤال اول که درباره اصل وجود خداست صرف نظر میکنیم؛ چراکه لازمه آن پرداختن به
مباحث فلسفی و کلامی فراوانی است و جای این چنین مباحثی در این جلسه نیست. در این
جلسات سعی ما این است که مباحثی مطرح شود که ارتباط نزدیکتری به عمل دارند. ولی
با توجه به کنجکاویِ خاصی که در جوانان امروز وجود دارد، ناچاریم به بعضی از این
سؤالها اشارهای داشته باشیم از جمله اینکه: آیا
واقعا ما میتوانیم درباره هدف خدا از خلقت سؤال کنیم یا نه؟ به خصوص با توجه به
برخی از آیات و روایات که چنین معنایی را القا میکند نظیر آیه شریف 23 از سوره
انبیاء که میفرماید: «لَا
یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ؛
از کار خدا سؤال نمیشود و خداست که از دیگران سؤال میکند.»
آیا میتوان از فعل خدا سؤال کرد؟
این سؤال، سؤال سادهای
به نظر میرسد؛ اما وقتی تاریخچه عقلی و کلامی آن را بررسی کنیم میبینیم این سؤال
از صدر اسلام به صورت جدی مطرح بوده است و حتی در کتابهای علمی کلامی و فلسفی به
عنوان یک مسأله مطرح شده که آیا افعال الهی معلل به اغراض هستند یا نه؟ آیا میتوان
پرسید که خدا به چه غرضی این کار را انجام داده است یا طرح این سؤال درباره افعال
الهی بیجاست؟ در نحلههای کلامی کسانی قائل شدند به اینکه این سؤال درباره افعال
الهی بیجاست و دلیل عمده ایشان استناد به همین آیه شریف است که میفرماید:
لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ. ولی این سؤال به طور جدیتری در الهیات فلسفه مطرح شده و دو
قول مختلف در آنجا وجود دارد. عدهای با اصرار زیاد تأکید کردهاند که طرح این
سؤال درباره افعال الهی صحیح نیست و عدهای دیگر هم در مقام تفصیل برآمدهاند. بیان سادهتر این است که بگوییم: درباره هر پدیدهای به طور
فطری دو سؤال به ذهن انسان میآید: یکی اینکه چه کسی این کار را انجام داده و
دیگری اینکه چرا انجام داده است؟ حال آیا این دو سؤال را هم درباره افعال الهی میتوان
مطرح کرد؟ جواب سؤال اول واضح است. اما درباره سؤال دوم برخی، استدلالهای عقلی
پیچیدهای ترتیب دادهاند برای اینکه نشان دهند این سؤال درباره خدا غلط و محال
است. زیرا اگر بگوییم خدا از افعال خود هدفی داشته و آن هدف ایجاب کرده است که خدا
این فعل را انجام دهد لازمهاش این است که بگوییم خدا تحت تأثیر آن هدف قرار گرفته
است و آن چیز خدا را وادار کرده که این فعل را انجام دهد. اما خدا تحت تأثیر هیچ
عاملی قرار نمیگیرد. پس
اصلا چنین سؤالی غلط است. بحثهای مفصلی در اینباره مطرح شده است که بنده فقط میخواستم
به گوشهای از بحث اشاره کنم تا عزیزان در بحثهای اعتقادی و الهی این سؤالات را
فقط به صورت رسمی و برای پاسخ در امتحانات نخوانند بلکه کمی جدیتر با آنها
برخورد کنند.
برای دستیابی به یک جواب روشن صرفنظر
از بحثهای پیچیده فلسفی و عقلی، مناسب است مقداری درباره این اصل که «کار عاقل
هدفدار است» توضیح دهیم. طبعا
ما با دقت در کارهای خودمان این اصل را درک میکنیم و بعد دیگران را با خودمان
قیاس میکنیم. ما وقتی یک کار ارادی را انجام میدهیم این سؤال به جاست که
از ما بپرسند: چرا این کار را انجام دادی؟ اما درباره کارهای غیر ارادی این سؤال
بیجاست. اما این سؤال چگونه برای ما مطرح میشود؟
زیرا ما میبینیم که اگر هیچ انگیزهای نداشته باشیم نمیتوانیم کار عاقلانهای
انجام بدهیم و اگر کسی بپرسد چرا این کار را انجام میدهی جواب عاقلانهای نداریم.
حتی میتوان گفت: کارهایی که به ظاهر هدفی روشن ندارند با دقت معلوم میشود که
انگیزه خاصی برای انجام آنها وجود دارد. مثلا
شخص بیکاری بلند میشود و به ظاهر، بیهدف شروع به قدم زدن میکند و اگر از او
بپرسند چرا قدم میزنی؟ جواب مناسبی ندارد. ولی حقیقت این است که همین کار هم علت
دارد. در حقیقت او از نشستن خسته شده و برای ایجاد تنوع و نشاط شروع به حرکت میکند.
از اینرو میگوییم: هر
عاقلی برای کار خود باید انگیزه داشته باشد. این علت غایی است. به بیان دیگر ترجیح
بلامرجح در افعال اختیاری، عقلپسند نیست. با توجه به اینکه علم و حکمت خداوند
فوق همه عاقلان عالم است جای این سؤال هست که پرسیده شود: اولا اصلا خدا چرا عالم
را خلق کرد و ثانیا چرا با این کیفیت خلقت را سامان داد؟ برخی با استناد به این
آیه شریفه که میفرماید: لَا
یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ، گفتند: «اینگونه
سؤالها درباره خداوند غلط است و در اینجا باید سکوت کرد و باب اینگونه سؤالات
را بست!» این اشخاص با این سخن میخواهند خود را راحت کنند؛ در حالیکه معنای سؤال
در این آیه «مؤاخذه» است
نه پرسش از حکمت کار خدا. در هنگامی که خداوند خبر از خلقت جانشین بر روی زمین را
به ملائکه داد آنها گفتند: أَتَجْعَلُ
فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا؛1 و خداوند نگفت: چرا سؤال میکنید؟ سؤالی که شایسته نیست درباره
خداوند مطرح کرد، سؤال به عنوان بازخواست و طلبکاری است. این آیه در مقام بیان
چنین معنایی است.
معنای غرض الهی
برای بیان جوابی ساده
به پرسش از غرض افعال الهی، میگوییم: اگر منظور از غرض، نفعی است که به فاعل عاید
میشود مثلا خستگی او را برطرف کند، او را از تنهایی در میآورد، خدمتی به او میشود،
لذتی میبرد و ... در این صورت حق با کسانی است که گفتند: افعال الهی اغراض
ندارند؛ زیرا خداوند هیچ نیازی ندارد. در دعای بعد از زیارت جامعه ائمة المؤمنین
آمده است: ابْتَدَعْتَهُ لا
مِنْ شَیْءٍ وَ لا عَلَى شَیْءٍ وَ لا فِی شَیْءٍ وَ لا لِوَحْشَةٍ دَخَلَتْ
عَلَیْکَ إِذْ لا غَیْرُکَ وَ لا حَاجَةٍ بَدَتْ لَکَ فِی تَکْوِینِه؛2 خداوندا! تو از اینکه خودت تنها بودی وحشتی نداشتی. تو ناراحت
نبودی که چرا کسی نیست با آن انس بگیری. خداوند در ذات خود آن چنان بینیاز است که
هر کمالی را به طور بینهایت داراست. او کمال بینهایت است و هیچ نقصی ندارد.
مرحوم آقا شیخ عبدالحسین اصفهانی در
حاشیه کفایه میفرماید: خدای متعال در ذات خود ابتهاج بذاته دارد به این معنا که
خدا در ذات خود از ذات خویش، بینهایت لذت میبرد و جایی برای لذت دیگری نیست
(ابتهاج ذاته بذاته فی مقام ذاته). تعبیر دیگری که اهل معقول به کار میبرند این
است که میگویند: خداوند هدفی خارج از ذات ندارد.
اما اگر منظور از داشتن هدف و غایت برای
کار یعنی کار حکیمانه انجام دادن و نداشتن غرض یعنی کار گزافی انجام دادن، در این
صورت، غرضی که برای حکیمانه بودن کار خدا لازم است بازگشت به همان کمال ذات خداست.
من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم
در این معنا هدف خلقت
نفعی است که عاید دیگران میشود به این معنا که این ذات به گونهای است که اقتضای
بهره دادن به دیگران را دارد. به عنوان تشبیه بسیار ناقص میگوییم: این ذات مثل
خورشیدی است که اقتضای نورافشانی دارد. البته خورشید بیاختیار، و خداوند با
اختیار خود نورافشانی میکند. او نور است (الله
نور السماوات والارض).3
اما نورافشانی او اختیاری است. چون این
کار را دوست دارد انجام میدهد نه اینکه چون نیاز دارد. دوست داشتن او هم عین
ذاتش است و حالتی عارضی برای ذات او نیست. همانطور که علم خدا عین ذات اوست این
محبت هم عین ذات اوست. او افاضه کردن و رحمانیت را دوست دارد و چیزی او را وادار
به این کار نمیکند. عقل میتواند این لازمه ذات خدا را درک کند و گرنه حکم کردن
بر خدا معنا ندارد. اگر گفته میشود: عقل حکم میکند که باید خدا چنین و چنان کند
این تعبیری مسامحهآمیز است، و گرنه عقل کیست که در مقابل خدا حکم کند. کار عقل
ادراک است. اگر عقلِ کاملی باشد و به برکت وحی و
هدایت انبیا رشدیافته و پرورشیافته باشد میتواند درک کند که لازمه ذات خدا با
آن کمالات بینهایت این است که افاضه کردن به دیگران را دوست داشته باشد.
پس جواب ساده این سؤال که «آیا کار خدا
هدف دارد؟» این است که اگر مقصود از هدف چیزی خارج از ذات خداست که عاید او شود به
این معنا کار خدا هدف ندارد و اما اگر هدف طوری طرح شود که برگردد به اینکه خدا
فیض رساندن به دیگران و خدمت به دیگران را دوست دارد و خداوند خود نیازی ندارد ولی
دوست دارد بندگانی باشند تا از رحمت او استفاده کنند به این معنا میشود گفت: افعال الهی معلل به اغراض است. اغراضی که به ذات خدا برمیگردند.
گاهی در کتابهای معقول از این معنا اینگونه تعبیر میکنند که: در مجردات و به
خصوص در مقام ذات الهی، لمّ فاعلی و لمّ غایی یکی است.
اهداف خلقت در بیان قرآن
خداوند در قرآن برای
افعال خود اهدافی را بیان میکند به خصوص درباره خلقت انسان آیات متعددی وجود دارد
که با آهنگهای مختلف، هدف خلقت انسان و چرایی کیفیت خلقت عالم به شکل موجود را
بیان میکنند. خداوند خود توضیح میدهد که من چرا عالم
را خلق کردم، چرا شما را خلق کردم، چرا عالم را به گونهای خلق کردم که برای شما
جاذبه داشته باشد، چرا شما را به گونهای خلق کردم که در شما اختلافات طبیعی وجود
داشته باشد و ... پاسخ همه این چراها
در قرآن بیان شده و ما میتوانیم همه این پاسخها را در پرتو همان برهان عقلی
تبیین کنیم. البته لزومی ندارد ما بحثهای عقلانی و فلسفی را اینجا مطرح کنیم؛
بلکه از خود آیات قرآن کریم بهره میگیریم.
شاید یکی از کلیترین آیاتی که در باره
هدف آفرینش سخن گفته است آیه دوم از سوره ملک باشد: الَّذِی
خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا. آنچه که به انسان نسبت داده میشود، حیات وی و مرحله قبل و
مرحله بعد از آن است (وَکُنتُمْ
أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ
یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُم)4
این موت و حیات، مجموعا هویت انسان را
تشکیل میدهند و خداوند هدف از آن را امتحان بیان میفرمایند. در
آیات دیگری اشاره فرموده که اصلا آنچه در عالم و به خصوص در روی زمین هست برای
هدفی آفریده شده که در راستای هدف آفرینش شماست: «إِنَّا
جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ
عَمَلًا؛5 ما آنچه روی زمین هست را دارای جاذبهای قرار دادیم تا مقدمه
و زمینه آزمایش شما باشد.» درباره اختلافاتی که در بین انسانها وجود دارد نیز
مشابه همین بیانات آمده است: وَرَفَعَ
بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ؛6 انسانها همه با هم مساوی نیستند و هم در کمالات تکوینی و هم
در بهرهمندی از نعم مادی با هم اختلاف دارند. قرآن این اختلاف را وسیله آزمایش
معرفی میکند. این یک دسته از آیات است که هدف آفرینش
انسان بلکه آفرینش جهان را در ارتباط با آزمایش انسان میداند. در بعضی آیات دیگر
هدف خلقت را رساندن رحمت میداند: وَلاَ
یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ *إِلاَّ
مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ؛7 به حسب تفسیری که از آیه استظهار میشود که با دو روایت هم این
تفسیر تأیید میشود، لذلک یعنی لاجل ذلک الرحمة؛ یعنی اصلا شما را به خاطر
همین رحمت آفرید. و بالاخره در آیه دیگری صریحا مطلبی را میگوید که بیش از همه
احتیاج به تفسیر و توضیح دارد و آن این است که میفرماید: «وَمَا
خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛8 همه جنیان و انسیان را نیافریدم مگر برای اینکه مرا عبادت
کنند.» در این آیه هدف از خلقت همه جن و انس عبادت خدا معرفی شده است.
حاصل سخن این است که آنچه از این آیات
به دست میآید دستکم سه هدف کلی برای خلقت همه جن و إنس و جهان بیان شده است:
آزمایش، رحمت و عبادت. إنشاءالله
در جلسه آینده معنای هر یک از این اهداف و تعیین اهداف اصلی و فرعی را توضیح خواهم
داد.
وصلیالله علی محمد وآله الطاهرین
1 . بقره، 30.
2 . مفاتیح الجنان، زیارت جامعه ائمة المؤمنین.
3 . نور، 35.
4 . بقره، 28.
5 . کهف، 7.
6 . انعام، 165.
7 . هود، 118 و 119.
8 . ذاریات، 56.