علی (علیه السلام) در نگاه شهید مطهری
دوشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۲۵ ق.ظ
على شخصیت دونیرویى
على از مردانى است که هم جاذبه دارد و هم دافعه، و جاذبه و دافعه او سخت نیرومند است. شاید در تمام قرون و اعصار جاذبه و دافعهاى به نیرومندى جاذبه و دافعه على پیدا نکنیم. دوستانى دارد عجیب، تاریخى، فداکار، باگذشت؛ از عشق او همچون شعلههایى از خرمنى آتش، سوزان و پرفروغاند؛ جان دادن در راه او را آرمان و افتخار مىشمارند و در دوستى او همه چیز را فراموش کردهاند. از مرگ على سالیان بلکه قرونى گذشت اما این جاذبه همچنان پرتو مىافکند و چشمها را به سوى خویش خیره مىسازد.
در دوران زندگىاش عناصر شریف و نجیب، خداپرستانى فداکار و بىطمع، مردمى باگذشت و مهربان، عادل و خدمتگزار خلق گرد محور وجودش چرخیدند که هر کدام تاریخچهاى آموزنده دارند، و پس از مرگش در دوران خلافت معاویه و امویان جمعیتهاى زیادى به جرم دوستى او در سختترین شکنجهها قرار گرفتند اما قدمى را در دوستى و عشق على کوتاه نیامدند و تا پاى جان ایستادند. سایر شخصیتهاى جهان، با مرگشان همه چیزها مىمیرد و با جسمشان در زیر خاکها پنهان مىگردد اما مردان حقیقت خود مىمیرند ولى مکتب و عشقها که برمىانگیزند با گذشت قرون تابندهتر مىگردد.
ما در تاریخ مىخوانیم که سالها بلکه قرنها پس از مرگ على افرادى با جان از ناوک دشمنانش استقبال مىکنند.
از جمله مجذوبین و شیفتگان على، میثم تمّار را مىبینیم که بیست سال پس از شهادت مولى بر سر چوبهدار از على و فضایل و سجایاى انسانى او سخن مىگوید. در آن ایامى که سرتاسر مملکت اسلامى در خفقان فرو رفته، تمام آزادیها کشته شده و نفسها در سینه زندانى شده است و سکوتى مرگبار همچون غبار مرگ بر چهرهها نشسته است، او از بالاىدار فریاد برمىآورد که بیایید از على برایتان بگویم. مردم از اطراف براى شنیدن سخنان میثم هجوم آوردند. حکومت قدّاره بند اموى که منافع خود را در خطر مىبیند، دستور مىدهد که بر دهانش لجام زدند و پس از چند روزى هم به حیاتش خاتمه دادند. تاریخ از این قبیل شیفتگان براى على بسیار سراغ دارد. این جذبهها اختصاصى به عصرى دون عصرى ندارد. در تمام اعصار جلوههایى از آن جذبههاى نیرومند مىبینیم که سخت کارگر افتاده است.
از جمله دیگر مجذوبین علی علیه السلام مردى است به نام ابن سِکّیت از علما و بزرگان ادب عربى است و هنوز هم در ردیف صاحب نظران زبان عرب مانند سیبویه و دیگران نامش برده مىشود. این مرد در دوران خلافت متوکل عباسى مىزیسته (در حدود دویست سال بعد از شهادت على). در دستگاه متوکل متهم بود که شیعه است اما چون بسیار فاضل و برجسته بود، متوکل او را به عنوان معلم فرزندانش انتخاب کرد. یک روز که بچههاى متوکل به حضورش آمدند و ابن سکّیت هم حاضر بود و ظاهراً در آن روز امتحانى هم از آنها به عمل آمده بود و خوب از عهده برآمده بودند، متوکل ضمن اظهار رضایت از ابن سکّیت و شاید [به خاطر] سابقه ذهنى که از او داشت- که شنیده بود تمایل به تشیع دارد- از ابن سکّیت پرسید: این دو تا (دو فرزندش) پیش تو محبوبترند یا حسن و حسین فرزندان على؟ ابن سکّیت از این جمله و از این مقایسه سخت برآشفت. خونش به جوش آمد. با خود گفت کار این مرد مغرور به جایى رسیده است که فرزندان خود را با حسن و حسین مقایسه مىکند! این تقصیر من است که تعلیم آنها را بر عهده گرفتهام. در جواب متوکل گفت: به خدا قسم قنبر غلام على به مراتب از این دو تا و از پدرشان نزد من محبوبتر است. متوکل فى المجلس دستور داد زبان ابن سکّیت را از پشت گردنش درآورند.
تاریخ، افراد سر از پا نشناخته زیادى را مىشناسد که بىاختیار جان خود را در راه مهر على فدا کردهاند. این جاذبه را در کجا مىتوان یافت؟ گمان نمىرود در جهان نظیرى داشته باشد. على به همین شدت دشمنان سرسخت دارد، دشمنانى که از نام او به خود مىپیچیدند. على از صورت یک فرد بیرون است وبه صورت یک مکتب موجود است، و به همین جهت گروهى را به سوى خود مىکشد و گروهى را از خود طرد مىنماید. آرى، على شخصیت دونیرویى است.
منبع:
مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج16، از صفحه 232 الى 235
۹۵/۰۴/۰۷