نقطه سر خط

نقطه سر خط
پیام های کوتاه
آخرین نظرات
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۶، ۲۲:۳۰ - یا حسین
    یاعلی

الگوی حکمی-اجتهادی برای اسلامی سازی علوم انسانی(1)

چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۲۳ ق.ظ



یکی از کارهای علوم اجتماعی توصیف انسان مطلوب است واین مبتنی بر ایدولوژی که در قرن18 شکل گرفته است یعنی امکان ندارد کسی به توصیف انسان مطلوب بپردازد واز ایدئولوژی نشأت نگرفته باشد وبیشترین تاثیر را ایدئولوژی لیبرالیستی و سوسیالیستی بر علوم انسانی داشته اند.

اگر می خواهند کسانی در علوم انسانی تحولی داشته باشند باید توصیفی از علوم انسانی مدرن داشته باشند.

حال چرا این علوم مدرن شکل گرفت وبه توصیف انسان مطلوب پرداخت وبعد با فلسفه ارزش باید ونباید هایی ترسیم کرد ؟! سرش این است که مدرنیته که مبنای اومانیزم است یعنی انسان می خواهد بدون دستاورد خدا که وحی است کمک بگیرد وخودش روی پای خود بایستد لذا توصیف انسان مطلوب او مبتنی بر ایدئولوژی مدرن است وتحقیقات  تجربی برای انسان محقق است وباید نباید هایی را بر این پایه گذاری کرده است...


بیان الگو و روش شناسی حکمی-اجتهادی علوم اسلامی

مقدمه اول)

اکثر کسانی که در باب علم دینی سخن گفته اند مثل اسماعیل فاروقی معهد العالم الفکر الاسلامی واشنتگتن،سید محمد نقیب العطاس مالزی وصاحبان نظریه علم دینی در ایران یا به علم دینی پرداختند یا به مبانی ان پرداخته اند.برخی مثل اسماعیل فاروقی بر مبنای هستی شناسی اسلامی وبرخی مثل سیدمحمد نقیب بر مبنای انسان شناسی اسلامی وآیت الله جوادی برمبنای معرفت شناسی اسلامی ودکتر گلشنی بر مبنای کلان متافیزیکی داشته اند.

کمتر به بیان الگو ویک روش شناسی برای اسلامی سازی علوم انسانی پرداخته اند.

مقدمه دوم)

علوم انسانی یک وقت تعریف عام مراد است همه علوم دانشگاهی وحوزوی به جز علوم پایه ومهندسی وپزشکی مقصود است وهمه علوم اجتماعی ورفتاری مثل روانشناسی اقتصاد جامعه شناسی و... وهمچنین علوم ادبی تاریخی فلسفی حتی الاهیاتی مثل قرآن وحدیث است وهمه اینها تحت علوم انسانی است.

گاهی مقصود از علوم انسانی علوم اجتماعی وعلوم رفتاری اجتماعی است ومطلق هیومن سازین سوشارسایزنس مقصود است.

ما ناظر به علوم اجتماعی سخن می گوییم.الگوی حکمی-اجتهادی ناظر به علوم اجتماعی است.

نمی توان الگوی واحدی برای اسلامی سازی همه علوم بیان کرد می شود تعریف واحدی برای اسلامی سازی همه علوم بیان کرد ولی ارائه الگو واحد برای اسلامی سازی تمام علوم یکسان نیست چون ساختار واحدی ندارند می توان برای علوم اجتماعی یک ساختار واحد برای اسلامی سازی آنها سخن گفت.

روش کار)

ما نگاه درجه دو به علوم اجتماعی مدرن پیدا کنیم علوم اجتماعی مدرن مثل روانشناسی وجامعه شناسی و...چه ساختار وبافتی دارند وبا متخصصین این علوم مسائل هر کدام از اینها را بررسی کردیم وتمام علوم انسانی خاص وعلوم اجتماعی مدرن سه کار مهم انجام می دهند:

1.    توصیف انسان مطلوب[1]

2.    توصیف انسان تحقق یافته(که با تحقیقات میدانی حاصل می شود.)[2]

3.    نقد وتغییر انسان تحقق یافته ورسیدن به انسان مطلوب است.

بخش سوم که تغییر است باید چه کار هایی انجام بشود وبرای اینها نهادسازی راهبرد نویسی وقانون گذاری می کنند تا به انسان مطلوب برسند.

برای توصیف انسان مطلوب از ایدئولوژی ها خود بهره می برند.در دنیای مدرن اصولی دارد که بر  وفلسفه ها ومکاتب وعلوم طبیعی اثر گذاشته واینها بر ایدئولوژی ها تاثیر گذار است وایدئولوژی ها علوم اجتماعی را می سازند. یک سیر سازمان یافته دارند.

این اصول سه اصل است:

1.    امانیزیم

2.    سوبجکتیویسم( شاخه اومانیزم معرفت شناختی -اصالت فاعل شناسا انسانی)

3.    سکولاریزم(شاخه اومانیزم اجتماعی)

این سه مثلثی هستند که در قبل از رنسانس شکل گرفت

وابتدا بر هنر تاثیر گذاشت (هنر میکلانژ)

بر سیاست تاثیر گذار بود (سیاست ماکیاوری)

بر دین تاثیر گذاشت (مذهب پروتستان)

          این سه اصل بر سه عرصه مهم زندگی بود = هنر / سیاست / مذهب

در قرن 17 شاهد فلسفه ها وعلوم مدرن هستیم. نیمه قرن 17 که گالیله است ودر نیمه دوم که نیوتون است در همین قرن در فرانسه عقل گرایانی مثل دکارت وتجربه گرایانی مثل فرانسیس بیکن شکل گرفت واین مثلث بر علوم مدرن تاثیر گذار بود.

ما این مثلث اصول را عقلانیت مدرن می نامیم فلسفه وعلم مدرن ایجاد شد ودر قرن 18 تکنولوژی مدرن شکل گرفت ودر قرن 19 علوم انسانی مدرن ایجاد شد.یعنی پوزیتیویسم(علوم انسانی تبیینی) وهرمنوتیک(علوم انسانی تحلیلی) دو مکتبی هستند که در قرن 19 علوم انسانی مدرن را شکل داده اند.

یکی از کارهای علوم اجتماعی توصیف انسان مطلوب است واین مبتنی بر ایدولوژی که در قرن18 شکل گرفته است یعنی امکان ندارد کسی به توصیف انسان مطلوب بپردازد واز ایدئولوژی نشأت نگرفته باشد وبیشترین تاثیر را ایدئولوژی لیبرالیستی و سوسیالیستی بر علوم انسانی داشته اند.

اگر می خواهند کسانی در علوم انسانی تحولی داشته باشند باید توصیفی از علوم انسانی مدرن داشته باشند.

حال چرا این علوم مدرن شکل گرفت وبه توصیف انسان مطلوب پرداخت وبعد با فلسفه ارزش باید ونباید هایی ترسیم کرد ؟! سرش این است که مدرنیته که مبنای اومانیزم است یعنی انسان می خواهد بدون دستاورد خدا که وحی است کمک بگیرد وخودش روی پای خود بایستد لذا توصیف انسان مطلوب او مبتنی بر ایدئولوژی مدرن است وتحقیقات  تجربی برای انسان محقق است وباید نباید هایی را بر این پایه گذاری کرده است.

ساختار علوم رفتاری-اجتماعی:

 

 بعد از این دنبال این هستیم که ما یک علوم اجتماعی داشته باشیم که این سه را داشته باشد.ما نیازمند توصیف انسان مطلوب داریم. نیاز به توصیف انسان محقق داریم ونیاز به چگونگی تحقق محقق به مطلوب نیز داریم.

اسلام شناسان به توصیف مطلوب می پردازند واز دو کار دیگر غافل هستند مثلاوقتی مدیریت اسلامی را نظاره می کنیم می بینیم رهبری مطلوب را معرفی می کند ولی جامعه محقق را نیز باید بشناسیم.

پس دوکار نیازمند هستیم:

1.    فقه اجتماعی با رویکرد حکومتی[3] که وظیفه حوزه است.

2.    نهادی در حکومت که بدین واسطه فقه حکومت را تدوین کند.قوانین حقوقی وراهبردها وچیزهایی که ضمانت اجرایی داشته باشد.

  ما نیازمند یک نظام علوم اجتماعی هستیم وما این نظام را الگوی حکمی -اجتهادی تعبیرکرده ایم.



[1] ممکن است گفته شود مکتب انتقادی فرانکفورد است که مطلوبی را تصور نمی کنند ولی حتما کسانی که طرفدار پارادایم پوزیتویسمی و هرمونتیکی هستند ولو در فضای پست مدرن سخن می گویند مطلوبی را تصور می کنند.

[2] آنهایی که معتقدند اسلامی سازی علوم انسانی معنا ندارد به همین مطلب استناد کرده که وقتی جامعه شناس و روان شناس انسان تحقق یافته را توصیف می کند مبتنی بر یک تحقیق میدانی وپیمایشی تجربی است وبه این نتیجه رسیده واسلامی وغیر اسلامی ندارد وحال ما می گوییم یک بخشی از علوم اجتماعی توصیف انسان تحقق یافته است و بعدا سخن می گوییم که آیا این بخش هم اسلامی یا غیراسلامی بردار هست یا نیست!

[3] ما هیچ گاه فقه فردی نداشته ایم.فقهی که از خمس وزکات وحدود ودیات سخن می گوید که نمی توان گفت فقه فردی بوده است ما همیشه فقه اجتماعی داشته ایم. بله ما فقه اجتماعی با رویکرد حکومتی نداشته ایم.ما فقه اجتماع با رویکرد حکومتی داریم. وظیفه حوزه ها نوشتن فقه حکومت نیست بلکه نوشتن فقه اجتماع با رویکرد حکومتی است که کار فقه اجتماع تحقیقات رسیدن به فتواست وتبدیل فتوا به حکم کار حاکم است در فقه حکومت فتواهای متعدد وحکم متعدد معنا ندارد ویک حکم بیشتر نیست. 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی