نقطه سر خط

نقطه سر خط
پیام های کوتاه
آخرین نظرات
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۶، ۲۲:۳۰ - یا حسین
    یاعلی

مرام نامه طلبگی(2)

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۰۴ ق.ظ


مرام نامه

قسمت دوم


مرام نامه طلبگی

نقطه ی شروع بحث؟

پاسخ به این سوال: اگر کسی از شما بپرسد که، چرا شما طلبه شده اید؟ چه جوابی خواهید داد؟

یکی از جواب های خیلی روشن، محکم و قابل پذیرش آیه 122سوره توبه است که پایه ی مرام نامه طلبگی ماست:

"وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ"

"فَلَوْ لا نَفَر" در سیاق آیه، یعنی حتما باید عده ای، از هر گروهی، برای فهم دین حرکت کنند، بار ببندند (نفر، یعنی بار بستن)، تمام حواس خودشان، تمام تعلقات خودشان را از جایی که هستند جمع کنند و ببرنند به آن فضایی که موقعیت علم است، حرکت به مراکز علمی، حتما باید عده ای این کار را انجام بدهند.

در نسبت بین کلمه " فِرْقَهٍ " و کلمه "طائفه" بحث ها و مسائلی است که در موقعیت دیگری باید بررسی کنیم، از هر جمعیتی چند نفر؟ آیه شریفه می فرماید از هر فرقه ای طائفه ای بروند، یعنی از هر عده ای یک تعدادی، آن عده چقدر است؟ و آن تعداد چند نفرند؟ این ها قابل محاسبه است.

خوب برویم کجا؟ " لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ " دقیقا مساوی است با "تا دین شناس شوند" در آیه شریفه نفرمودند "لیعلموا الدین" در حالی که در جاهای دیگر قرآن داریم، مثل آیه 52 سوره حضرت ابراهیم"هَذَا بَلَاغٌ لِّلنَّاسِ وَ لِیُنذَرُواْ بِهِ وَ لِیَعْلَمُواْ أَنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَا ". این جا هم قرآن می توانست بگوید " فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَعْلَمُواْ فِی الدِّینِ " یعنی بروند اطلاع دینی پیدا کنند یا "لیفهموا فِی الدِّینِ " یا "لیتدبروا فِی الدِّینِ " همه ی این کلمات در سبک و سیاق قرآن بکار رفته است، پس می شود در اینجا هم بکار برده شود، ولی بکار نرفته است. کلمه "تفقه" آمده، " لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ"، باز هم می شود گفت " لیفقهوا فی الدین" ولی گفته است " لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ" یعنی باب تفعّل آمده است! چرا؟

کلمه "علم" برای الغای معنای اطلاع رسانی است، اطلاع رسانی کنید. "بدانم" یعنی اطلاعات داشته باشم، مثل یک منبر یا یک برنامه که بنشینیم اطلاعاتی را به ما منتقل بکند، من آن اطلاعات را می دانم، به من منتقل شده است.

"فهم"یک درجه از این برتر است، یعنی چی؟ یعنی بتوانند مطلبی را که به آنها منتقل  می شود درک کنند. ممکن است شخصی بیاید در یک منبری شروع کند به گفتن؛ مثل جمله اول، مرام نامه طلبگی، الفاظی به شما منتقل خواهد شد و شما اطلاع پیدا خواهید کرد که موضوع بحث مرام نامه طلبگی است، ولی اگر کلمه مرام نامه توضیح داده نشود، که مرام نامه یعنی چه؟ چرا این بحث در حال مطرح شدن است؟ شما به مطلب فهم پیدا نمی کردید.

"فهم" یعنی کشف رابطه بین موضوع و محمول، بین مبتدا و خبر، بین نهاد و گزاره، هر تعبیری که در زبان یا در منطق از آن داریم، تصور پیدا کنیم موضوع را و باهم ربطش بدهیم.

"علم" اطلاع رسانی و "فهم" کشف رابطه ها و درک معناهاست.

"فقه" یعنی چی؟ وقتی که به لغت مراجعه می کنیم مثل لغت هایی که بیاید فرق های بین مراتب معنایی رو بگوید؛ مثلا در کتاب "مقاییس اللغه، ابن فارس" با مقایسه بین "علم" و "فهم" و "فقه"، مراتب این ها را می توانید بدست بیاورید، یا در کتاب "الالفاظ الکتابیه، ثعالبی" مراتب فهمیدن درس ذکر شده که هر کدام چه خصوصیتی دارد، در آن جا کلمه "فقه" را معنی کرده اند: یعنی "فهم دقیق".

با توضیحاتی که از کلمه "دقیق" داده شد، فهم دقیق یعنی چه؟

یعنی: ما یک مطلبی را درک بکنیم، تصور بکنیم، مشابه هایش را هم تصور بکنیم و بعد بفهمیم، فرق بین اولی با مشابه هایش را تشخیص بدهیم. فهم دقیق مساوی است با "فقه".

فهم دقیق یعنی چه؟ یعنی فقط به این یک مورد اکتفا نکردن؛ مثلا می گویید "مرام نامه" بگوید فرقش با "اساس نامه" چیست؟ فرق "اساس نامه" با "برنامه" چیست؟ فرق "برنامه" با "منشور" چیست؟ مرام نامه طلبگی، اساس نامه طلبگی، منشور طلبگی، برنامه طلبگی!

وقتی با موارد مشابه مقایسه بکنید و فرق آن را با موارد مشابه بدست بیاورید، در این جا نسبت به مطلب، فهم دقیق پیدا کرده اید، یعنی "فقه" پیدا کرده اید، نسبت به مرام نامه طلبگی ما فقیه شده ایم، یعنی فهم دقیق یافته ایم.

" لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ" یعنی بیایند فهم دین پیدا کنند، نگفته است "لیعلموا الدین" یعنی اطلاعات دینی داشته باشند، نگفته شده "لیفهموا فِی الدِّینِ" یعنی مفاهیم دینی را فقط درک بکنند، غیر از اینکه اطلاعات دارند، مطلب را درک هم کرده باشند، این رو قرآن این ها را نفرموده! بلکه فرموده است " لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ" فهم دقیق از دین داشته باشند، تازه باز گفته نشده "یفقهوا فی الدین" بلکه گفته است " لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ" یعنی با تمام وجود. " اَفقَهَ، فَتَفَقَهَ، اَفقَهته،  فَتَفَقَهَ " او را به فهم دقیق رساندم، او فهم دقیق را جذب کرد، باب تفعّل باب مطاوئه و پذیرش با تمام وجود است، یعنی چنان مطلب را بفهمم که باتمام وجودم اجین بشود. این کلمه ی "با تمام وجود اجین شدن" یک شعار است، شاخصه اش چیست؟ یعنی از کجا یک چنین چیزی را تشخیص بدهیم؟

وقتی من مطلبی را در درون خودم احساس می کنم، یک موقع من مطلب را تصور می کنم، یک موقع احساس می کنم، شاهد بزرگ اش این است که کلمه "فقه" در سبک و سیاق قرآن، در لسان قرآن، در اسلوب گفتاری قرآن، بر روی "فهم" و "عقل" و "ذهن" نرفته است، بلکه روی "قلب" رفته است، "ولهم قلوب لا یفقهون بها"، " أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُه" کلمه "فقه" به قلب نسبت داده شده نه به "عقل" و "ذهن".

با تمام وجود انسان مطلب را لمس کند، حس کند، مثلا شما سال ها در یک جمعی هستید، آمدید مدرسه نوررضا (علیه سلام) با افراد سر و کار داشتید، با اساتید سر و کار داشتید، با مدیریت و مجموعه سر وکار داشتید، بعد می روید بیرون، مثلا می شنوید که می گویند این نور الرضایی ها فلانند! شما می گویید من یک سال، دو سال است که اینجا هستم، با تمام وجودم لمس کردم که این چیزی که شما می گویید درست نیست! صرفا اطلاع ذهنی نیست بلکه من لمس کردم، در اینجا فرد خودش رویت کرده، آثارش در نفسش ایجاد شده است. به نظر شما در این جا حسّ درونی او به چیست؟ به این است که می گوید آن اثر مطلب علمی را، من در عمل  و روی خودم  دیده ام. یک موقع من می گویم؛ دستم درد میکند، شما یک تصوری می کنید، یک موقع می گویم؛ میدانی دستم چطور درد می کند؟ انگار داده اند در تک تک سلول هایش سوزن فرو کنند! اگر کسی درد سوزن فرو کردن را در روی خودش لمس کرده باشد، آن وقت می فهمد دست من چطور درد می کند، یا اگر کسی چکش روی انگشتش خورده باشد، آن وقت می فهمد وقتی می گویم سرم درد می کند، انگار چکش رویش می زنند! متوجه می شود، و الاّ فقط یک تصور است. فقط فهم کرده، فقه ندارد.

" فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ" حتما باید عده ای بروند در دین فقیه بشوند، دین شناس بشوند.

دین شناسی؟ چه جور دین شناسی؟ نه دین دانی که بشود "لیعلموا الدین"، نه دین فهمی فقط! که بشود "لیفهموا الدین"، بلکه دین شناس: " لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ" یعنی هر چه در دین هست، غیر از اینکه خود مطلب را می دانند، مواد مشابه اش را هم می دانند، فرق مطلب دیگر دین را با موارد مشابه را هم می توانند تشخیص بدهند و برتری مطلب دین را می توانند اثبات کنند.

رسول لطفی


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۰۷
رسول لطفی

حوزه وتفکر الهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی